DARKLIKEBLACK

#DARK_LIKE_BLACK
part 6
مارنی :
_ دیدی گفتم این چیزیش نمیشه الان داره مث یوزپلنگ میدوعه.
× واقعا بد جونی داره ، ولی پلنگ تویی جذاب
رکیتا :
+ اگه دستم بهت برسه سانهی
÷ هنوز که نرسیده...
بعدشم زبون در آورد ، رسیدیم طبقه ی چهارم و با بالشت همدیگرو میزدم ، مارنی و میا هم اومدن.
میا هم منو سانهی رو همراهی کرد اما مارنی فقط نگاه میکرد منم یه بالشت پرت کردم تو صورت مارنی و اونم به جمع ما اضافه شد انقدر همو زدیم که آخر خسته شدیم و همونجا شام نخورده خوابمون برد
فردا...
بنگ پی دی نیم:
_ این به کمپانیمون کمک میکنه
جونگ کوک با نارضایتی گفت: اما این کمپانی نیاز به یک گروه دختر نداره
_ میدونم ناراضی هستین اما این به بودجه کمپانی کمک میکنه
جین: مگه ما کمک نمیکنیم، ما که الان برترین گروه آسیاییم
جیمین ادامه داد: آره حق با جین هیونگه ما خودمون به کمپانی کمک میکنیم
_ وقتی میگم کمپانی به گروه دختر احتیاج داره یعنی احتیاج داره و شما باید باهاشون کنار بیاید
شوگا با خشمی که تو صداش موج میزد گفت: بچه ها بیاید بریم بعدا یجوری کنار میایم باهاشون
هوسوک:
_ بچه ها شاید واقعا کمپانی به یک گروه دختر احتیاج داشته باش...
جونگ کوک پرید وسط حرفش: آخه واسه چی باید احتیاج داشته باشه هیونگ مگه ما این کمپانی رو زنده نکردیم خب خودمونم زنده نگهش میداریم
شوگا: بچه ها من به شدت با این موضوع مخالفم اما خب باید به کارای پی دی نیم احترام بزاریم
وی: بلاخره اون بهتر از ما نیاز های کمپانی رو میدونه
جیمین تایید کرد و آروم گفت: شاید واقعا به یک کروه دختر نیاز بوده و ما اون نیاز رو نفهمیدیم
نامجون: من بازم میگم مخالفم
_ کیا مخالفن با تشکیل این گروه؟
همه بجز خودم دستاشونو بردن بالا!
_ خب جای حرفی نمیمونه...
دیدگاه ها (۱۴)

#DARK_LIKE_BLACKpart 7مارنی : بچه ها بیدار شید داره دیرمون م...

#DARK_LIKE_BLACKpart 8مارنی:دیگه داشت زیادی نق میزد مغزم تحم...

اصلا اهمیت ندین چون هرچی بیشتر حساسیت نشون بدین اونا هم بیشت...

#DARK_LIKE_BLACKpart 5رکیتا : خیلی حوصله ام سر رفته بود گوشی...

به کمپانی چری خوش امدید

پسرا کلی حرف زدن من یهو چشمم به یه کامنت خورد نوشته بود سولی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط