نفرت در برابر عشقی که بهت دارم
{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}
پارت 100
به سمته میز رفت و روی صندلی نشست
ا،ت : سلام حالت چطوره
جی هون به صندلی اش تکیه داد
جی هون : برات مهمه
ا،ت : جی هون من واقعا متاسفم باید بهت میگفتم که یکی دیگه رو دوست دارم که برات سوتفاهم پیش نیاد....
جی هون : من میدونستم که تو یکی دیگه رو دوست داریم فکر میکردم به مرور زمان فراموشش کنی برای همین منتظر موندم بارها وقتی اومدم فلوریدا میخواستم بهت بگم ولی وقتی حس میگردم کسی توی قلبت هست صبر کردم گفتم شاید اونو از قلبت بیرون کنی
و راهت تر بتونی حسی که بهت دارم رو درک کنی ولی اصلا فکر نمیکردم اون فرد جونگکوک باشه
ا،ت : من بارها سعی کردم که این عشقی که توی دلم ریشه کرده بود رو به نفرت تبدیل کنم و فکر کردم موفق شدم
اما این اشتباه بود من هیچ وقت نتونستم عشق جونگکوک رو از دلم بیرون کنم
جی هون : اون لیاقت ترو نداره تو نمیدونی اون چه آدمیه هوس باز و بی احساسیه
ا،ت با شنیدن این حرف جی هون ياد حرفای جونگکوک اوفتاد و از این جی هون بهش نسبت یه آدم بی احساس رو بهش داد عصبانی شد
ا،ت : وقتی که با منی در مورد جونگکوک درست حرف بزن من جونگکوک رو بیشتر از هر کسی میشناسم پس نمیخواد که چیزی بهم بگی
ا،ت از روی صندلی بلند شد
ا،ت : من میخواستم بخاطر دوستی که داشتیم برای آخرین بار باهات حرف بزنم ولی انگار تو نمیخواهی گوش بدی
ا،ت به سمته در خروجی رفت که جی هون با داد گفت
جی هون : مطمئن باش پشیمون میشی
ا،ت بدون توجه به حرفای جی هون از کافه خارج شد و سوار ماشین اش شد
{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{
جونگکوک.........
چطوری متوجه نشدم اين همه مدت کنار بود و همه کارمو زیر نظر داشت
حالا که نقشش شکست خورده حتما یه کاره دیگه میکنه
اگه مثل اون داداش دیوانه اش باشه ممنون به یکی آسیب بزنه
اگه ا،ت توی خطر بیوفته چی
جونگکوک درحالی که جلوی پنجره اتاقش ایستاده بود در عمق افکارش درگير بود با صدای در از افکارش بيرون اومد
جونگکوک : بیا تو
همینطور که از پنجره به بیرون نگاه میکرد یه جون وارد اتاق شد
یه جون : سلام قربان
جونگکوک با شنیدن اون صدای که توی گوشش پیچید به سمتش برگشت و یه جون تعظيم کوتاهی کرد و صاف ایستاد جونگکوک به سمته صندلی اش رفت و روش نشست
جونگکوک : خوش آمدی یه جون حال مادرت چطور بود
يه جون : خیلی ممنون قربان به لطف شما الان بهتره
جونگکوک به صندلی اش تکیه داد و پوزخندی زد
جونگکوک : مگه من چیکار کردم که بخاطر من بهتره ؟
یه جون : اون خیلی از شما ممنونه که اجازه دادین این همه مدت بهم مرخصی دادین
جونگکوک از روی صندلی اش بلند شد و جلوی یه جون ایستاد
جونگکوک : بايد بهت جایزه اسکار بدن هان یه جون یا بهتر بگم هان یه جون...........ادامه دارد
پارت 100
به سمته میز رفت و روی صندلی نشست
ا،ت : سلام حالت چطوره
جی هون به صندلی اش تکیه داد
جی هون : برات مهمه
ا،ت : جی هون من واقعا متاسفم باید بهت میگفتم که یکی دیگه رو دوست دارم که برات سوتفاهم پیش نیاد....
جی هون : من میدونستم که تو یکی دیگه رو دوست داریم فکر میکردم به مرور زمان فراموشش کنی برای همین منتظر موندم بارها وقتی اومدم فلوریدا میخواستم بهت بگم ولی وقتی حس میگردم کسی توی قلبت هست صبر کردم گفتم شاید اونو از قلبت بیرون کنی
و راهت تر بتونی حسی که بهت دارم رو درک کنی ولی اصلا فکر نمیکردم اون فرد جونگکوک باشه
ا،ت : من بارها سعی کردم که این عشقی که توی دلم ریشه کرده بود رو به نفرت تبدیل کنم و فکر کردم موفق شدم
اما این اشتباه بود من هیچ وقت نتونستم عشق جونگکوک رو از دلم بیرون کنم
جی هون : اون لیاقت ترو نداره تو نمیدونی اون چه آدمیه هوس باز و بی احساسیه
ا،ت با شنیدن این حرف جی هون ياد حرفای جونگکوک اوفتاد و از این جی هون بهش نسبت یه آدم بی احساس رو بهش داد عصبانی شد
ا،ت : وقتی که با منی در مورد جونگکوک درست حرف بزن من جونگکوک رو بیشتر از هر کسی میشناسم پس نمیخواد که چیزی بهم بگی
ا،ت از روی صندلی بلند شد
ا،ت : من میخواستم بخاطر دوستی که داشتیم برای آخرین بار باهات حرف بزنم ولی انگار تو نمیخواهی گوش بدی
ا،ت به سمته در خروجی رفت که جی هون با داد گفت
جی هون : مطمئن باش پشیمون میشی
ا،ت بدون توجه به حرفای جی هون از کافه خارج شد و سوار ماشین اش شد
{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{
جونگکوک.........
چطوری متوجه نشدم اين همه مدت کنار بود و همه کارمو زیر نظر داشت
حالا که نقشش شکست خورده حتما یه کاره دیگه میکنه
اگه مثل اون داداش دیوانه اش باشه ممنون به یکی آسیب بزنه
اگه ا،ت توی خطر بیوفته چی
جونگکوک درحالی که جلوی پنجره اتاقش ایستاده بود در عمق افکارش درگير بود با صدای در از افکارش بيرون اومد
جونگکوک : بیا تو
همینطور که از پنجره به بیرون نگاه میکرد یه جون وارد اتاق شد
یه جون : سلام قربان
جونگکوک با شنیدن اون صدای که توی گوشش پیچید به سمتش برگشت و یه جون تعظيم کوتاهی کرد و صاف ایستاد جونگکوک به سمته صندلی اش رفت و روش نشست
جونگکوک : خوش آمدی یه جون حال مادرت چطور بود
يه جون : خیلی ممنون قربان به لطف شما الان بهتره
جونگکوک به صندلی اش تکیه داد و پوزخندی زد
جونگکوک : مگه من چیکار کردم که بخاطر من بهتره ؟
یه جون : اون خیلی از شما ممنونه که اجازه دادین این همه مدت بهم مرخصی دادین
جونگکوک از روی صندلی اش بلند شد و جلوی یه جون ایستاد
جونگکوک : بايد بهت جایزه اسکار بدن هان یه جون یا بهتر بگم هان یه جون...........ادامه دارد
- ۱۰.۷k
- ۲۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط