عاشق یه خلافکار شدم پارت

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۴

بعد نگاهم افتاد به ا.ت
تاحالا ندیده بودم انقد بترسه
اسلحه مو گذاشتم توی کشو و درشو بستم
با اشاره به بادیگاردم گفم ا.ت رو بیهوش کنه اونم همینکارو کرد
ا.ت : (جیغ) چیکار میکنی نکنننن ایییی
بالاخره بیهوش شد
تهیونگ : ببرش اتاق شکنجه الان میام
بادیگارد : قربان میخواین بیام کمک
تهیونگ : لازم نیست

ا.ت توی ذهنش :
وقتی جینا رو کشت کلا ذهنیتم راجبش عوض شد
یعنی انقد آدم بیرحمیه ؟
منی که ۵ سال تعلیمات سخت دیدم تاحالا یه نفرم نکشتم....اما مثل اینکه اون تجربش زیاده
ناخواسته بلند شدم و جیغ زدم
یکم بعدش متوجه شدم که تهیونگ به بادیگاردش یه چیزی گفت
ولی نمیدونم چی
که اومد و از پشت یه دستمال گرفت جلو دهنم و بیهوشم کرد
بعد از یکم مقاومت بیهوش شدم و دیگه هیچی ندیدم

۵ دیقه بعد

داشتم بهوش میومدم ولی نمیتونستم چیزی ببینم
چشمام بسته بود
رو یه صندلی نشسته بودم دست و پام هم بسته بود
فکر کنم یه خبراییه
استرس تمام وجودم رو گرفته بود
تا اینکه صدای باز شدن در اومد با ترس گفتم
ا.ت : تو کی هستی ؟ (با داد)
میتونستم صدای قدماش رو بشنوم که داره سمتم میاد
تهیونگ : هیشششش....اگه سر و صدا کنی بلاهای بد تری سرت میادا

او..اون تهیونگ بود ؟؟؟
فکر کنم لو رفتم
ا.ت : معلوم هست چیکار میکنی ؟ (با داد)
تهیونگ : ساکت شو
صداش از پشت سرم میومد
گرمای دستش رو روی شونم حس میکردم
خدایا میخواد چیکار کنه ؟
ا.ت : به من دست نزن
تهیونگ : هرکاری بخوام میتونم بکنم
ا.ت : چرا اینجام ؟
تهیونگ : خودتم بهتر میدونی

داشت چشمام رو باز میکرد
چشمامو رو هم فشردم و بزور باز کردم
یه اتاق تاریک بود
نگاهی به دست تهیونگ انداختم که پشت سرم بود
دستکش دستش بود....ترسناک بنظر میومد
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۱)

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۵ا.ت : خب نمیدونم بگو چرا اینجام (...

پروفایل تغییر کرد گمم نکنین ♡

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۴اومد و نشست رو یه صندلی و با ترس ...

عاشق یه خلافکار شدم پادت ۱۳چند دیقه بعد یه پیام از طرف رئیس ...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط