ادامه سناریو وقتی به اجبار باهاشون ازدواج کردی..
هیون جین: سنت خیلی کم بود.. هیونجینم یه آدمی بود که سرد وحشی بود.. به کسی توجه نمیکرد حتی تو.. تصمیم گرفتی برای همیشه از دستش فرار کنی... این بچه توشکمتم سقطش کنی..
داشتی میرفتی که یکدفعه یکی از پشت دستتو گرفت چسبوندت به دیوار حدس میزدی کیه!
هیونجین: اوه... لیدی کجا میخواستی بری؟؟ اونم با بچه ای که از من تو شکمت به وجود اومده؟؟ هوم؟ (نفسش خیلی داغ بود)
ادامه داد: انگاری قوانینو فراموش کردی ... . یادت بیارم؟ خنده ای بلند کرد)
ات: ولم.. کن..
هیون جین: ولت کنم! حرفت تکراریه... خیلی تکراریه... عزیزم... حرف دیگه ای نداری؟
ات:فقط ولم کن میخام برم...
هیونجین: عه جدی؟ حرفت خیلی قدیمیه .. دستتو گرفت و به سمت تخت دونفره همراهیت کرد پرتت کرد روی تخت .. وهمینجور که کمربندشو شل میکرد لب زد: عزیزم! کاری میکنم که ناله هامون کل عمارتو برداره!!!!
فلیکس: بهت زول زدع بود و از عصبانیت بدجوری قرمز شده بود :
فلیکس: توضیحی برای این گوهی که خوردی نداری ؟؟ ها؟ (داد)
ات:چرا اتفاقا دارم...توی عوضی زندگیمو گرفتی منم میخام زندگیمو از ت پس بگیرم چه عیبی داره؟ عوم؟
فلیکس قهقهه ای زد کتشو انداخت روی صندلی که روش نشسته بود:
فلیکس:مگه بی صاحبی ؟ بزارم به این راحتی فرار کنی و بری؟ تازه به دستت آوردم پرنسس کوچولو!!! بعد از این همه وقت بزارم همسرم با بچم فرار کنه خیلی آسون برن؟ نوچ نوچ نوچ...
ات:...
فلیکس: بیبی ایندفعه بجای ۱ بچه واسم ۲تا میاری... (پوزخند شیطانی) ویکی میکی بیبی گرل!!!!
سونگمین: همجارو دنبالت گشته بود... خیلی آسون بود که پیدات کنه... تو گوشه به کوچه متروکه بیهوش افتاده بودی... از ماشین پیدا میشه ومیاد سمتت به شکمت نگاه میکنه.. چاقو خورده بودی!!!
براید استایل بغلت کرد .. به سمت بیمارستان رفتید بعداز ۴۹ دقیقه عمل حالت بهترشده بود اما بچه از دست رفته بود..سونگمین بدجوری غضب کرده بود...
بهوش اومدی که دیدی سونگمین بهت خیر شدع وداره نگاهتت میکنه..
ات:من من اینجا چیکار میکنم؟؟
سونگمین: چیه؟ انتظار داشتی الان فرانسه باشی؟
ات:تو تو من و از کجا پیدا کردی؟
سونگمین: توی کوچه متروکه .. چاقو خورده بودی..
آت:بچه؟
سونگمین نگاهی بهت کرد ونزدیکترشد سرشو بین گوشت برد:
سونگمین :توبچه ی منو کشتی.. حالاهم باید... دوباره باردار بشی عزیزم..
جونگین: نزدیکت میشه بهت چونتو محکم تو دستش فشار میداد: تووووو چطور تونستییی؟؟ هااا؟؟ حرومیییی (داد)
آت: ول ولم کن...
جونگین:خفه شووو فقط خفه شو..
محکم دستتو میگیره و به سمت تختتون هولت میده دکمه لباسشو باز میکنه کمربند شو بازکرد: امشب اون ساید من و میبینی بیبی دال!
داشتی میرفتی که یکدفعه یکی از پشت دستتو گرفت چسبوندت به دیوار حدس میزدی کیه!
هیونجین: اوه... لیدی کجا میخواستی بری؟؟ اونم با بچه ای که از من تو شکمت به وجود اومده؟؟ هوم؟ (نفسش خیلی داغ بود)
ادامه داد: انگاری قوانینو فراموش کردی ... . یادت بیارم؟ خنده ای بلند کرد)
ات: ولم.. کن..
هیون جین: ولت کنم! حرفت تکراریه... خیلی تکراریه... عزیزم... حرف دیگه ای نداری؟
ات:فقط ولم کن میخام برم...
هیونجین: عه جدی؟ حرفت خیلی قدیمیه .. دستتو گرفت و به سمت تخت دونفره همراهیت کرد پرتت کرد روی تخت .. وهمینجور که کمربندشو شل میکرد لب زد: عزیزم! کاری میکنم که ناله هامون کل عمارتو برداره!!!!
فلیکس: بهت زول زدع بود و از عصبانیت بدجوری قرمز شده بود :
فلیکس: توضیحی برای این گوهی که خوردی نداری ؟؟ ها؟ (داد)
ات:چرا اتفاقا دارم...توی عوضی زندگیمو گرفتی منم میخام زندگیمو از ت پس بگیرم چه عیبی داره؟ عوم؟
فلیکس قهقهه ای زد کتشو انداخت روی صندلی که روش نشسته بود:
فلیکس:مگه بی صاحبی ؟ بزارم به این راحتی فرار کنی و بری؟ تازه به دستت آوردم پرنسس کوچولو!!! بعد از این همه وقت بزارم همسرم با بچم فرار کنه خیلی آسون برن؟ نوچ نوچ نوچ...
ات:...
فلیکس: بیبی ایندفعه بجای ۱ بچه واسم ۲تا میاری... (پوزخند شیطانی) ویکی میکی بیبی گرل!!!!
سونگمین: همجارو دنبالت گشته بود... خیلی آسون بود که پیدات کنه... تو گوشه به کوچه متروکه بیهوش افتاده بودی... از ماشین پیدا میشه ومیاد سمتت به شکمت نگاه میکنه.. چاقو خورده بودی!!!
براید استایل بغلت کرد .. به سمت بیمارستان رفتید بعداز ۴۹ دقیقه عمل حالت بهترشده بود اما بچه از دست رفته بود..سونگمین بدجوری غضب کرده بود...
بهوش اومدی که دیدی سونگمین بهت خیر شدع وداره نگاهتت میکنه..
ات:من من اینجا چیکار میکنم؟؟
سونگمین: چیه؟ انتظار داشتی الان فرانسه باشی؟
ات:تو تو من و از کجا پیدا کردی؟
سونگمین: توی کوچه متروکه .. چاقو خورده بودی..
آت:بچه؟
سونگمین نگاهی بهت کرد ونزدیکترشد سرشو بین گوشت برد:
سونگمین :توبچه ی منو کشتی.. حالاهم باید... دوباره باردار بشی عزیزم..
جونگین: نزدیکت میشه بهت چونتو محکم تو دستش فشار میداد: تووووو چطور تونستییی؟؟ هااا؟؟ حرومیییی (داد)
آت: ول ولم کن...
جونگین:خفه شووو فقط خفه شو..
محکم دستتو میگیره و به سمت تختتون هولت میده دکمه لباسشو باز میکنه کمربند شو بازکرد: امشب اون ساید من و میبینی بیبی دال!
- ۱۲.۰k
- ۲۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط