آفتابدرحجاب
#آفتاب_در_حجاب
#قسمت_پنجم
🌱اکنون هر دو بغض کرده و لب برچیده آمده اند که: مادر! امام رخصت میدان نمی دهد، کاری بکن.
🔶 تو می گویی: عزیزان! پای مرا به میان نکشید.
💠 محمد می گوید: چرا مادر؟ تو خواهر امامی! عزیزترین محبوب اویی.
🔶 و تو می گویی: به همین دلیل نباید پای مرا به میان کشید. نمی خواهم امام گمان کند که من شما را راهی میدان کرده ام. نمی خواهم امام گمان کند که من دارم عزیزانم را فدایش می کنم. گمان کند که من بیشتر از شما شائقم به این ماجرا... چه می گویم. او امام است، در وادی معرفت او گمان راه ندارد. او چون آینه همه دل ها را می بیند و همه ی نیت ها را می خواند. اما... اما من این گونه دل خوش ترم. این دلخوشی را از مادرتان دریغ نکنید.
💠 عون می گوید: امر، امر شماست مادر! اما اگر چاره ای جز این نباشد چه؟ ما همه ی تلاشمان را کردیم. پیداست که امام نمی خواهند شما را داغدار ببینند. اندوه شما را تاب نمی آورند. این را آشکارا از نگاهشان می شود فهمید.
🔷 محمد می گوید: ماندن بیش از این قابل تحمل نیست مادر! دست ما و دامنت!
🔷 تو چشم به آسمان می دوزی، قامت دو نوجوانت را دوره می کنی و می گویی:
🔶 رمز این کار را به شما می گویم تا ببینم خودتان چه می کنید.
🔷 عون و محمد هر دو با تعجب می پرسند: رمز؟
🔶 و تو می گویی: آری، قفل رضایت امام به رمز این کلام گشوده می شود. بروید، بروید و امام را به مادرش فاطمه ی زهرا قسم بدهید. همین. به مقصود می رسید... اما...
🔷 هر دو با هم می گویند: اما چه مادر؟
🔶 بغضت را فرو می خوری و می گویی: غبطه می خورم به حالتان. در آن سوی هستی، جای مرا پیش حسین خالی کنید. و از خدای حسین، آمدن و پیوستنم را بخواهید.
💠 هر دو نگاهشان را به حلقه ی اشک چشم های تو می دوزند و پاهایشان سست می شود برای رفتن.
🔶 مادرانه تشر می زنی: بروید دیگر، چرا ایستاده اید؟
🔷 چند قدمی که می روند، صدا می زنی: راستی!
🔷 و سرهای هر دو بر می گردد. سعی می کنی محکم و آمرانه سخن بگویی:
🔶 همین وداعمان باشد. برنگردید برای وداع با من، پیش چشم حسین.
🔷 و بر می گردی و خودت را به درون خیمه می اندازی و تازه نفس اجازه می یابد برای رها شدن و بغض مجال پیدا می کند برای ترکیدن و اشک راه می گشاید برای آمدن.
#یارب_به_فضل_واحسان_تغییرده_قضارا #و_أکثروا_الدعاء_بتعجیل_الفرج_فإن_ذلک_فرجکم #بخوان_دعای_فرج#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است#حیا#حجاب#اللهم_لعن_سقیفه#مهدویت #فاطمیه #مذهبی #شهادت #شهدا #محرم #غدیر #ولایت #امامت #قرآن_کریم #برائت #تولی #ظهور #دعای_فرج #هنر_زندگی #اهل_بیت #ثقلین #رافصی#علمدار_نیامد #اربعین #زیارت #فرهنگی #تربیتی #ویسگون #نور #ظلمت #وحدت #حدیث #شبهه#ashura #ما_بیخیال_سیلی_مادر_نمیشویم #علی_علی
🆔@bagheban
#قسمت_پنجم
🌱اکنون هر دو بغض کرده و لب برچیده آمده اند که: مادر! امام رخصت میدان نمی دهد، کاری بکن.
🔶 تو می گویی: عزیزان! پای مرا به میان نکشید.
💠 محمد می گوید: چرا مادر؟ تو خواهر امامی! عزیزترین محبوب اویی.
🔶 و تو می گویی: به همین دلیل نباید پای مرا به میان کشید. نمی خواهم امام گمان کند که من شما را راهی میدان کرده ام. نمی خواهم امام گمان کند که من دارم عزیزانم را فدایش می کنم. گمان کند که من بیشتر از شما شائقم به این ماجرا... چه می گویم. او امام است، در وادی معرفت او گمان راه ندارد. او چون آینه همه دل ها را می بیند و همه ی نیت ها را می خواند. اما... اما من این گونه دل خوش ترم. این دلخوشی را از مادرتان دریغ نکنید.
💠 عون می گوید: امر، امر شماست مادر! اما اگر چاره ای جز این نباشد چه؟ ما همه ی تلاشمان را کردیم. پیداست که امام نمی خواهند شما را داغدار ببینند. اندوه شما را تاب نمی آورند. این را آشکارا از نگاهشان می شود فهمید.
🔷 محمد می گوید: ماندن بیش از این قابل تحمل نیست مادر! دست ما و دامنت!
🔷 تو چشم به آسمان می دوزی، قامت دو نوجوانت را دوره می کنی و می گویی:
🔶 رمز این کار را به شما می گویم تا ببینم خودتان چه می کنید.
🔷 عون و محمد هر دو با تعجب می پرسند: رمز؟
🔶 و تو می گویی: آری، قفل رضایت امام به رمز این کلام گشوده می شود. بروید، بروید و امام را به مادرش فاطمه ی زهرا قسم بدهید. همین. به مقصود می رسید... اما...
🔷 هر دو با هم می گویند: اما چه مادر؟
🔶 بغضت را فرو می خوری و می گویی: غبطه می خورم به حالتان. در آن سوی هستی، جای مرا پیش حسین خالی کنید. و از خدای حسین، آمدن و پیوستنم را بخواهید.
💠 هر دو نگاهشان را به حلقه ی اشک چشم های تو می دوزند و پاهایشان سست می شود برای رفتن.
🔶 مادرانه تشر می زنی: بروید دیگر، چرا ایستاده اید؟
🔷 چند قدمی که می روند، صدا می زنی: راستی!
🔷 و سرهای هر دو بر می گردد. سعی می کنی محکم و آمرانه سخن بگویی:
🔶 همین وداعمان باشد. برنگردید برای وداع با من، پیش چشم حسین.
🔷 و بر می گردی و خودت را به درون خیمه می اندازی و تازه نفس اجازه می یابد برای رها شدن و بغض مجال پیدا می کند برای ترکیدن و اشک راه می گشاید برای آمدن.
#یارب_به_فضل_واحسان_تغییرده_قضارا #و_أکثروا_الدعاء_بتعجیل_الفرج_فإن_ذلک_فرجکم #بخوان_دعای_فرج#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است#حیا#حجاب#اللهم_لعن_سقیفه#مهدویت #فاطمیه #مذهبی #شهادت #شهدا #محرم #غدیر #ولایت #امامت #قرآن_کریم #برائت #تولی #ظهور #دعای_فرج #هنر_زندگی #اهل_بیت #ثقلین #رافصی#علمدار_نیامد #اربعین #زیارت #فرهنگی #تربیتی #ویسگون #نور #ظلمت #وحدت #حدیث #شبهه#ashura #ما_بیخیال_سیلی_مادر_نمیشویم #علی_علی
🆔@bagheban
- ۴.۷k
- ۱۰ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط