خوناشام خشن من
خوناشام خشن من
رایا :جین هیونگ میشه یه سوال بپرسم ؟
جین :آره چیزی شده
رایا :ببین اگر وقتی یکی رو میبینی قلبت تند تند میزنه و استرس میگیری، حاضری هر کاری براش بکنی و میخای همیشه پیشش باشی بهش چی میگن ؟
جین :رایا ، این حس رو نسبت به کی داری؟(مهربون)
رایا :یونگی اوپا (خجالت)
جین:رایا .... این عشقه (مهربون)
رایا :یع...یعنی من عاشق شدم ؟مسخرست
جین :درمورد فکر کن مطمعنم یونگی هم این حس رو بهت داره(مهربون)
جین رفت و رایا با احساساتی گنگ و عجیب موند
رایا چندین و چند ساعت بهش فکر کرد
و در آخر تصمیم گرفت حسش رو به یونگی بگه....
رایا ویو
دم در اتاقش بودن استرس زیادی داشتم اما خب رایا قوی بمون عوفففف
تق تق تق (در زدن)
یونگی :بیا تو
رایا :س...سلام اوپا
یونگی :اوپا؟ (آروم )
سلام پرنسسم
رایا :دیگه به این حرف ها عادت کرده بودم(تو ذهنش)
میخواستم یه چیزی رو بگم
یونگی: میشنوم (کنجکاو)
رایا :خب راجب حسم چیزی نمیدونستم بخاطر همین از جین هیونگ پرسیدم نمیدونم نظرت راجب من چیه اما...اما دوستت دارم (خجالت )
یونگی بلند شد و کم کم به رایا نزدیک شد
رایا توی شک بود این رفتار یونگی چه معنایی داره ؟
تا اینکه یونگی اونو بوسید و حالا اون دو متعلق به همن
پسرا خوشحال شد خیلی زیاد ....
اما خب خبر ها به گوش دختر خاله یونگی و باقی خانواده اون هم رسید .....
چه اتفاقی قرارع بیوفته آیا اونا کنار هم میمونن؟
حمایت کنینننن😐🙃
رایا :جین هیونگ میشه یه سوال بپرسم ؟
جین :آره چیزی شده
رایا :ببین اگر وقتی یکی رو میبینی قلبت تند تند میزنه و استرس میگیری، حاضری هر کاری براش بکنی و میخای همیشه پیشش باشی بهش چی میگن ؟
جین :رایا ، این حس رو نسبت به کی داری؟(مهربون)
رایا :یونگی اوپا (خجالت)
جین:رایا .... این عشقه (مهربون)
رایا :یع...یعنی من عاشق شدم ؟مسخرست
جین :درمورد فکر کن مطمعنم یونگی هم این حس رو بهت داره(مهربون)
جین رفت و رایا با احساساتی گنگ و عجیب موند
رایا چندین و چند ساعت بهش فکر کرد
و در آخر تصمیم گرفت حسش رو به یونگی بگه....
رایا ویو
دم در اتاقش بودن استرس زیادی داشتم اما خب رایا قوی بمون عوفففف
تق تق تق (در زدن)
یونگی :بیا تو
رایا :س...سلام اوپا
یونگی :اوپا؟ (آروم )
سلام پرنسسم
رایا :دیگه به این حرف ها عادت کرده بودم(تو ذهنش)
میخواستم یه چیزی رو بگم
یونگی: میشنوم (کنجکاو)
رایا :خب راجب حسم چیزی نمیدونستم بخاطر همین از جین هیونگ پرسیدم نمیدونم نظرت راجب من چیه اما...اما دوستت دارم (خجالت )
یونگی بلند شد و کم کم به رایا نزدیک شد
رایا توی شک بود این رفتار یونگی چه معنایی داره ؟
تا اینکه یونگی اونو بوسید و حالا اون دو متعلق به همن
پسرا خوشحال شد خیلی زیاد ....
اما خب خبر ها به گوش دختر خاله یونگی و باقی خانواده اون هم رسید .....
چه اتفاقی قرارع بیوفته آیا اونا کنار هم میمونن؟
حمایت کنینننن😐🙃
- ۱.۳k
- ۱۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط