آسیمه سر رسیدی از غربت بیابان
آسیمه سر رسیدی ، از غربت بیابان/
دل خسته دیدمت از آوار خیس باران/
وا مانده در تبی گنگــ ، ناگه به من رسیدی/
من خود شکسته از خود، در فصل ناامیدی/
در برکه ی دو چشمت نه گریه و نه خنده/
گم کرده راه شب را، سرگشته چون پرنده ..
دل خسته دیدمت از آوار خیس باران/
وا مانده در تبی گنگــ ، ناگه به من رسیدی/
من خود شکسته از خود، در فصل ناامیدی/
در برکه ی دو چشمت نه گریه و نه خنده/
گم کرده راه شب را، سرگشته چون پرنده ..
- ۴۴۶
- ۰۶ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط