وقتی که توب جهانم پاگذاشتی پارت ۱۴

پارت ۱۴

داخل کافه
جنی:اممم اومدید(ضربانه قلبم هرلحظه میرفت بالا تر چرا؟)
_ام بله
/چی میل دارید
جنی:من قهوه شما چی
_تهیونگ:امم منم قهوه(نمیدونم چرا خوشحال بودم واقعا برام عجیب بود )
_امم خوب براچی میخواستین بیام
جنی:خوب من میخواستم بگم بابت انروز حرفای بدی زدم شکه شده بودم ناخواسته شد ببخشید
قهوه بفرمایید
امم نه من واقعا متاسفم نمیدونستم همینجوری اومدم تو
جنی:(از اون چیزی که اول بار دیدمش خبلی فرق میکرد شده بود یک پسر خیلی با ادب😂😅)

هردوشون خندیدن
جنی:میخواید قدم بزنیم
تهیونگ:بله حتما
هردوشون قدم میزدن توپارک کنار کافه بود میخندیدن
جنی:امم بریم اونجا بشینیم
تهیونگ:باشه
باهم گرم حرف زدن بودن که اصلا یادشون رفت شب شده
+عه شب شده من باید برم پارتی
#زیبا
دیدگاه ها (۴)

وقتی که تو ب جهانم پا گذاشتی پارت ۱۵

وقتی که تو ب جهانم پا گذاشتی پارت۱۶

وقتی که تو ب جهانم پا گذاشتی پارت۱۳

وقتی که توب جهانم پاگذاشتی پارت۱۲

دختر جهنمی

#بد_بوی#پارت_۴۷#الینا یک هفته بعد ...بعد از اینکه جیمسون از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط