شات آخر

شات ۶ (آخر)
وقتی میخواستن دخترکوچولوش روازش بگیرن:)
نویسنده : ادمین جیون

*رفتنی میره؛👣
اومدنی میاد؛
موندنی میمونه؛🫂
شدنی میشه؛
نشدنی نمیشه؛
و غصه خوردن تو🖤
هم هیچ تاثیری
تو این رفت و آمد ها
وشدن و نشدن ها نداره!
ریلکس باش و از مسیر لذت ببر✨❤️*


پارک جیمین

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

تهیونگ : جیمین ! بیا آچا ... آچاااا

جیمین : آچا چی هااا !؟

ته: آچا میخواد خودشو از بلای ساختمون پرت کنه پایین

[چند مین بعد]

آچا : بابایی هق ... کی گفته تو بابای بدی هستی ؟ هق من نمیتونم بدون تو زندگی کنم هق ...

جیمین: دخترم منم بدون تو میمیرم ‌‌‌... ف ... فقط بیا پیشم ... بیا نزدیک ... وگرنه میمیرییی

آچا : نمیخوام ! من میخوام بیفتم ...

جیمین: دخترکم ‌... من مراقب مامانت نبودم ! نمیخوام بخاطر بی مسئولیتی من تو هم به سرنوشت مامان دچار بشی !

× آره عزیزم بیابغلم من بهت قول میدم منو بابا و عموها باهم برات جشن میگیریم و تورو می‌بریم بیرون ...

اچا : هییق واقعا؟

×اوهوم


و این بود پایان خوش داستان ماااا🥲
امیدوارم ماه خوبی رو آغاز کنین 🙂
دیدگاه ها (۱۷)

شاید چون حوصلم سر رفته بید😁

I Hope some day I’ll makeit out of here 🥺😢Author 🦋 : 🍩Jiyoon...

شات ۵

_تهیونگا!تهیونگ : بله..._ما باید...ماباید دوباره بنگتنو دور ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط