پارت

پارت۴۴

با تعجب به میلاد نگاه کردم.باورم نمیشد.اخه نوشین؟
حتی نمیشد نوشین و جادوی سیاه رو توی یه جمله گفت.
گفتم
_اما امکان نداره...
_اره ولی یه درصد اگه این افسانه واقعی باشه...ممکنه نوشین تبدیل به یه ساحره ی ماه بشه یا حتی...
نگران نگام کرد و گفت
_یا حتی بمیره...
***نوشین***
توی فرودگاه ایستاده بودم و برای بار اخر مامانمو بغل کردم و گفتم
_قول بده مواظب خودت باشی
_تو هم همینطور
با لبخند نگاهم کرد و رفت.براش دست تکون دادم و وقتی از دیدم خارج شد برگشتم.
سوار یه تاکسی شدم و برگشتم خونه.
کلید انداختم و رفتم تو.وقتی چراغو روشن کردم لحظه ای از ترس جیغ کوتاهی کشیدم و دستمو روی قلبم گذاشتم.سپهر روی مبل نشسته بود و پاش رو روی پاش انداخته بود.یه جام هم دستش بود.
گفتم
_اینجا چیکار میکنی؟
بی توجه به سوالم گفت
_تمریناتت به کجا کشید؟
با حرص به سمتش رفتم.
_پرسیدم...اینجا چیکار میکنی؟یادم نمیاد بهت اجازه داده باشم بیای توی خونه من.
لبخندی زد و نگاهم کرد.جام رو روی میز گذاشت و گفت
_یادم نمیاد بهت اجازه داده باشم اینجوری با من حرف بزنی
تاکیدش روی کلمه ی من بود.پوزخندی زدم و گفتم
_مثلا چیکار میکنی؟مث دفه ی قبل پرتم میکنی سمت درختا؟
قدمی به سمتش برداشتم و با لبخند حرص دراری گفتم
_اوه ببخشید.فراموش کردم.اون من بودم که پرتت کرد.
نفسش بوی الکل میداد.دیگه داشتم حالت تهوع میگرفتم.کمی از فاصله گرفتم و گفتم
_راه خروجو که بلدی.روبروته.
به در اشاره کردم و دست به سینه منتظر ایستادم تا بره.
پوزخندی زد و گفت
_پس میخوای سختش کنی...
چیزی نگفتم.حتی نگاهش هم نمیکردم.صدای شکستن جام باعث شد سرمو بالا بگیرم.اما فقط شیشه های جام بود که روی زمین پخش شده بود.خبری از سپهر نبود.
نفسمو فوت کردم و زیرلب گفتم
_مرتیکه ی...مریض.
و رفتم تا گند کاریشو تمیز کنم...
دیدگاه ها (۹)

ماه خاموش

پارت۴۵بعد از تموم کردن تمیز کاری کف هال رفتم سراغ کتاب.با ای...

پارت۴۳بهش اشاره کردم که بشینه.با مکث نشست و گفت_من زیاد وقت ...

بچه ها یه تیزر واسه رمان درست کردم توی پیج اینستای رمان گذاش...

#رئیس پدرم#PART_10به صورتش نگاه کردم با حرص گفتمته.خیابونی خ...

چندپارتی تهیونگ * پارت 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط