برادرای هایتانی پارت ۹

رفتم داخل و لم دادم رو مبل
ساعت رو نگاه کردم ساعت ۲ و نیم بود دعوا ساعت ۷ بود
رفتم تو آشپزخونه ران داشت غذا درست میکرد
غدا اما ده شد و خوردیم
*از دید میکا*
*ساعت ۵ بعد از ظهر*
ساعت ۵ بود سریع رفتم حموم و آماده شدم و لباس گنگ رو پوشیدم و ماسک و کلاه گذاشتم تا کسی منو شناسایی نکنه (مثل اسلاید ۲ ولی با کلاه و فرم گنگ) از میکو خداحافظی کردم و رفتم به سمت معبد ذهنم همش درگیر اون اتفاق توی اتاق بهداشت بود که رسیدم به معبد ساعت ۷ بود رفتیم به محل دعوا مبارزه شروع شد هرکی داشت با یکی مبارزه میکرد که یهو چشمم خورد به ریندو اون اینجا چیکار میکرد چرا فرم تنجیکو تنش بود نکنه اون... بیخیال شدم رفتم شما تا باهاش مبارزه کنم نمیدونم چرا رسیدم بهش
داشتن با سویا و هاکای مبارزه می‌کردند منم رفتم پیششون مشغول مبارزه شدم
اونا بیهوش شده بودن از درد فقط من موندم و ران و ریندو


______________________________
بفرمایید پارت ۱۰
شرمنده کمه چون نزدیکه امتحانات دی هست
ممکنه دیر به دیر پارت بدم درک کنین
دیدگاه ها (۵)

امتحاناتتت دی ماهههه

برادرای هایتانی پارت ۱۰

ریندو میخاممم

برادرای هایتانی پارت ۹

برادرای هایتانی پارت ۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط