Pt

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸⁶"


واقعا دلم نمیخواست مزاحمشون بشم... اما ظاهرا اصلا کوتاه نمیومدن!
کوک: _اما...
م.ج: اما و اگر نداریم پسرم، نه مگه جون‌سو؟!
جون‌سو پکر نگاهم کرد و گفت: آره آره

از خدا خواسته دیگه چیزی نگفتم، درسته آرا خیلی راحت ردم کرده بود و غرورم خورد شده بود اما از دیدنش لذ..ت می‌بردم و حس بهتری داشتم از اینکه باهاش داخل یک مکان هستم... نگاهی به هیون کردم.
بهم خیره بود! چرا اینجوری نگاهم میکنه این کره خر؟!

فکر کرده کیه مثلا؟! با اون چشمای وزغی و زشتش...
پوزخندی زشتی به روش زدم و ازش چشم گرفتم.
یجورایی خوشحالم که امشبم اینجام...
فقط لباسای آرا عذابم میداد‌‌، سعی کردم دیکه نگاهش نکنم...

چند دقیقه ای به حرفای بابای آرا در رابطه با انگلیس گوش کردم که پرسید:
پ.آ: راستی.. چی بود اسمتون؟!
کوک: _لطفا رسمی نباشید! اسمم جونگ‌کوک...
لبخندی زد و پرسید:

پ.آ: خب جونگ‌کوک داخلِ فرودگاه دیده بودیمت، توهم انگلیس بودی؟!
کوک: _بله..‌. برای سفر سه روزه کاری رفته بودم! اونجا یه شریکی داشتم برای اون رفته بودم...
یهو پدر جون‌سو بحث رو عوض کرد و بی پرده گفت:

پ.ج: اما واقعا داداش دقت کنی آرای شما به جونگ‌کوکِ ما میادااا‌‌‌...
کپ کرده سر بالا آوردم! ناخداگاه لبخندی زدم.
دلم میخواست پاشم بابای جون‌سو رو ماچش کنم... نگاهی به بابای آرا کردم که خیره من بود!

م.ج: جونگ‌کوک از خنده ات معلومه زیاد بدت نیومده هااا..‌
من خجالتی نبودم اما ناخداگاه معذب شدم!
ل..بمو ریز گزیدم که صدای خنده ها بالا رفت‌.
عجب بحثییییی
دیدگاه ها (۰)

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸⁷"م.آ: باشه باشه زشته بس کنید پسره آب شد رف...

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸⁸"سرمو بالا گرفتم و دیدم آرا با نیش باز دار...

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸⁵"سرد نگاهش کردم و قدمی عقب رفتم‌.کوک: _اوک...

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸⁴"از شدت حرص بد..نم میلرزید. لعنتی لعنتی!م....

"سرنوشت "p,32..ویو بعد از شام ا/ت *.بعد از شام جیمین با ماشی...

⁶⁵یونجو: “عمو، میشه یه سوال بپرسم؟”کوک: “جانم؟”یونجو: “از تن...

سرزمین باشکوه نگهبان آتش

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط