تو نمی دانی که

.
.
تو نمی دانی که
چه تماشا دارد
افق پرت ترین نقطه ی این پهنه ی خاک
چشم تو می لغزد
می رود تا ته آب
می رود تا به نهایت برسد
در همان جا که افق می خندد
و فلک دست به تقدیر سپارد باز هم
تو که مبهوت شوی
آسمان سرخ شود
آنقَدَر سرخ شود تا که جهان رنگ بگیرد از آن
چون پر پرواز آن کبوتر هایی
که پر از پیغام سبز آزادگیند
می شود سرخ تر ازآن دل پر خون بشر
که دگر ناله ی خشمش به دهان خشکیدست
می توانی باز هم
نرمی ثانیه را لمس کنی
تلخی خاطره های دور و رفته
سردی فاصله را حذف کنی
لحظه ای بنشینی
شب فرا می رسد از شرق به غرب
اندکی صبر کن اکنون مهتاب
بر می آید از ماه
و نگاهت را پرواز دهد تا دل شب
تا طلوع فردا
آسمان زیباست
زندگی زیباتر
و درآن نقطه ای از اوج که باز
چشم ها می لغزند به نهایت برسند
تو نمی دانی که
چه تماشا دارد

#بهاره نیازی
دیدگاه ها (۳)

..:خسته از تکرار این شب های پر بیداری امخسته تر از تیک تاک س...

..آسمان غصه نخور! اشک نریز! شانه ام مرهم توستآسمان گریه نکن!...

...این ابرها رامن در قاب پنچره نگذاشته امکه بردارم.اگر آفتاب...

ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﺑه ﻤﻦ ﺁﻣﻮﺧﺖ ﻣﻌﻠﻢ ” ﺁ ” ﺭﺍﺧﻮﻥ ﺩﻝ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺴﯽ ﺗﺎ ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﻢ...

میدانی؟ همه ی اینها نقشه بود. تا روزی از تمام آن ستاره های ف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط