whyhim
#why_him
part:85
جونگکوک:سلاح هاتون رو بندازین.
کای:اما ارباب!
جونگکوک:همین که گفتم!
کای:چشم
سلاح هاتون رو بندازین!
آنالی:اشکام بند نمیومد دستم انگار داشت از جاش در میومد.
چشامو آروم بستم که احساس کردم کسی دیگه دورم نیست.
چشامو آروم باز کردم که دیدم کنارم خون ریخته از ترس چند قدمی عقب رفتم و با دیدن تن بی جون تهیونگ که رو زمین افتاده حالم بد شد.
داشتم میوفتادم که توی بغل کسی فرو رفتم.
محکم خودمو بهش چسبوندم که دیگه نفهمیدم چی شد.
•••••••°°°°°°°
چشامو آروم باز کردم و آروم روی تخت نشستم.
اینجا کجا بود دیگه؟
نگاهی به کنارم انداختم که جونگکوک رو دیدم که غرق خواب بود.
لبخندی زدم و دراز کشیدمو بغلش کردم و سرمو توی سینش قایم کردم چند دقیقه ای گذشت که صداش به گوشم رسید.
جونگکوک: جوجه کوچولوی من بیدار شده؟
آنالی:باحرفش لبخندی روی لبم اومد و سرمو بالا آوردم که باهاش چشم تو چشم شدم.
شروع کرد به بوسیدن کل اجزای صورتم و در آخر افتاد به جون لبام.
بعد از چند مین از لبام دل کند و زل زد بهم و گفت:
جونگکوک:اوممم دیگه سیر شدم ولی دوست دارم یه بار دیگه بخورمشون.
آنالی:با حرفش صورتم سرخ شد.
جونگکوک:هوم مثلاً الان جوجه رنگی من خجالت کشیده؟
آنالی:من جوجه نیستم.
نگاهی بهم کرد و بوسه سطحی روی لبام زد و گفت:
جونگکوک:تو فقط جوجه منی!
ادامه دارد...................∆
بچهها خیلی ببخشید که نگرانتون کردم این هفته کلی امتحان داشتم و اصلا وقت نمیکردم که سمت گوشیم بیام الان هم بزور این چهار پارت رو نوشتم چون اصلا وقت نمیکنم که سمت گوشی بیام.
سعی میکنم هر روزی یه پارت یا یه نصفه پارت بنویسم که کلی بشه بعد آخر هفته پنجشنبه یا جمعه براتون میذارمش.
part:85
جونگکوک:سلاح هاتون رو بندازین.
کای:اما ارباب!
جونگکوک:همین که گفتم!
کای:چشم
سلاح هاتون رو بندازین!
آنالی:اشکام بند نمیومد دستم انگار داشت از جاش در میومد.
چشامو آروم بستم که احساس کردم کسی دیگه دورم نیست.
چشامو آروم باز کردم که دیدم کنارم خون ریخته از ترس چند قدمی عقب رفتم و با دیدن تن بی جون تهیونگ که رو زمین افتاده حالم بد شد.
داشتم میوفتادم که توی بغل کسی فرو رفتم.
محکم خودمو بهش چسبوندم که دیگه نفهمیدم چی شد.
•••••••°°°°°°°
چشامو آروم باز کردم و آروم روی تخت نشستم.
اینجا کجا بود دیگه؟
نگاهی به کنارم انداختم که جونگکوک رو دیدم که غرق خواب بود.
لبخندی زدم و دراز کشیدمو بغلش کردم و سرمو توی سینش قایم کردم چند دقیقه ای گذشت که صداش به گوشم رسید.
جونگکوک: جوجه کوچولوی من بیدار شده؟
آنالی:باحرفش لبخندی روی لبم اومد و سرمو بالا آوردم که باهاش چشم تو چشم شدم.
شروع کرد به بوسیدن کل اجزای صورتم و در آخر افتاد به جون لبام.
بعد از چند مین از لبام دل کند و زل زد بهم و گفت:
جونگکوک:اوممم دیگه سیر شدم ولی دوست دارم یه بار دیگه بخورمشون.
آنالی:با حرفش صورتم سرخ شد.
جونگکوک:هوم مثلاً الان جوجه رنگی من خجالت کشیده؟
آنالی:من جوجه نیستم.
نگاهی بهم کرد و بوسه سطحی روی لبام زد و گفت:
جونگکوک:تو فقط جوجه منی!
ادامه دارد...................∆
بچهها خیلی ببخشید که نگرانتون کردم این هفته کلی امتحان داشتم و اصلا وقت نمیکردم که سمت گوشیم بیام الان هم بزور این چهار پارت رو نوشتم چون اصلا وقت نمیکنم که سمت گوشی بیام.
سعی میکنم هر روزی یه پارت یا یه نصفه پارت بنویسم که کلی بشه بعد آخر هفته پنجشنبه یا جمعه براتون میذارمش.
- ۱۵.۴k
- ۲۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط