رمان انیمه ای هنوز نه چپتر
رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۲۳
+اون تومیوکا گیو بود😀تموم شد.
فردا:
(گوینده: میتسوری:)
شینوبو تو گروه اعلام کرد تا یه ماه برای همه شیر توت فرنگی میاره....
این به نظرم بده...
زود ناامید شد.......
از کجا معلوم؟ شاید هنوزم می تونست😕
شاید منم باید بیخیال شم.....
الان زوده برای فکر به ازدواج....
ایشالا بعدا فکرش رو میکنم.
تا اون موقع. با دوستام خوش میگذرونم😊
*۳ سال بعد*
(گوینده :میتسوری:)
وضعیت قرمزه!!!
بارون میاد.
سرده.
اتوبوس رفته.
تقریبا تنها تو بارون موندم🫥
از همه بدتر: ایگورو سان دقیقا بغل دستم نشسته 😵💫
+کانروجی.
با منه؟ اوه البته فقط من اینجام🗿
:هه؟ اوه بله؟
+چرا هنوز نرفتی خونه؟
به تو چه؟ اوسکولی؟ خب لابد نیومدن دنبالم یا شاید از اتوبوس جا موندم 😒
:عه خب راستش __
*گوشی زنگ می خورد😁
:اوه اُکا سااان!! چرا نیومدی؟؟......... بیرون خیلیییی سرده اُکا ساان.! کی میای؟ ......................... اووه که اینطور. ....... شینوبو؟ خب اون زود تر رفته، ..... نه نه مشکلی نیست فکر کنم کلید دارم...... باشه. مواظب خودتون باشید.... اوم خدافظ.
لعنتییی !!!!
نمی خواستم ایگورو سان گفت و گوی من و مامانم رو بشنوه....
+کانروجی. دروغ گفتی کلید داری درسته؟
: عههه خب نه... اره راستش.....
+ مشکلی نداره بیای خونه ی من؟
چییییییییی؟؟؟!؟؟؟!
با خودت چی فکر کردی ؟؟؟ برای چی منو می خوای با خودت ببری؟؟؟؟
تا جایی که میدونم از اون پسر ها نیست....
پس....
: عههه خب... یه جورایی...
+ نگران نباش. نمی ذارم کسی بفهمه. تازه بهتر از اینه که تو بارون یخ بزنی...بیا بریم.
تهش هم مجبور شدم قبول کنم😖😖
واییییییییییی !!!!!!
*خونه ی اوبانای😀*
: با اجازه...😖
+ کسی اینجا نیست.
: ببخشید؟
+ خانوادم رو رها کردم....
: معذرت میخوام. ____
+ چرا تو عذر خواهی می کنی؟ تقصیر تو نیست که!
: اُه.....
+ خب اونجا یه اتاق هست... و اون سمت هم دستشویی عه... اگه کاری داشتی من تو بالکنم....
: ممنون بابت مهمون نوازی تون...🙂😕
عهههه خب یکم کنجکاوم بدونم اتاق یه پسر چطوریه 😶
خب؟؟ خیلی عادی. فقط یه تخت خواب و چند تا عکس از گروه های موسیقی🫥
انتظار نداشتم انقد پسر خوبی باشه🫢
صدای چیه؟
ادامه دارد...
خب تقریبا هنتای بود😗
اولین باره به جز ژانر جنایی و اکش و معمایی و عاشقانه یکم ، یه چیزی مینویسم🌚 سخته والا😅
* در تلاش برای پیشرفت...
ایده بدید اوکی میشه 👍😁
+اون تومیوکا گیو بود😀تموم شد.
فردا:
(گوینده: میتسوری:)
شینوبو تو گروه اعلام کرد تا یه ماه برای همه شیر توت فرنگی میاره....
این به نظرم بده...
زود ناامید شد.......
از کجا معلوم؟ شاید هنوزم می تونست😕
شاید منم باید بیخیال شم.....
الان زوده برای فکر به ازدواج....
ایشالا بعدا فکرش رو میکنم.
تا اون موقع. با دوستام خوش میگذرونم😊
*۳ سال بعد*
(گوینده :میتسوری:)
وضعیت قرمزه!!!
بارون میاد.
سرده.
اتوبوس رفته.
تقریبا تنها تو بارون موندم🫥
از همه بدتر: ایگورو سان دقیقا بغل دستم نشسته 😵💫
+کانروجی.
با منه؟ اوه البته فقط من اینجام🗿
:هه؟ اوه بله؟
+چرا هنوز نرفتی خونه؟
به تو چه؟ اوسکولی؟ خب لابد نیومدن دنبالم یا شاید از اتوبوس جا موندم 😒
:عه خب راستش __
*گوشی زنگ می خورد😁
:اوه اُکا سااان!! چرا نیومدی؟؟......... بیرون خیلیییی سرده اُکا ساان.! کی میای؟ ......................... اووه که اینطور. ....... شینوبو؟ خب اون زود تر رفته، ..... نه نه مشکلی نیست فکر کنم کلید دارم...... باشه. مواظب خودتون باشید.... اوم خدافظ.
لعنتییی !!!!
نمی خواستم ایگورو سان گفت و گوی من و مامانم رو بشنوه....
+کانروجی. دروغ گفتی کلید داری درسته؟
: عههه خب نه... اره راستش.....
+ مشکلی نداره بیای خونه ی من؟
چییییییییی؟؟؟!؟؟؟!
با خودت چی فکر کردی ؟؟؟ برای چی منو می خوای با خودت ببری؟؟؟؟
تا جایی که میدونم از اون پسر ها نیست....
پس....
: عههه خب... یه جورایی...
+ نگران نباش. نمی ذارم کسی بفهمه. تازه بهتر از اینه که تو بارون یخ بزنی...بیا بریم.
تهش هم مجبور شدم قبول کنم😖😖
واییییییییییی !!!!!!
*خونه ی اوبانای😀*
: با اجازه...😖
+ کسی اینجا نیست.
: ببخشید؟
+ خانوادم رو رها کردم....
: معذرت میخوام. ____
+ چرا تو عذر خواهی می کنی؟ تقصیر تو نیست که!
: اُه.....
+ خب اونجا یه اتاق هست... و اون سمت هم دستشویی عه... اگه کاری داشتی من تو بالکنم....
: ممنون بابت مهمون نوازی تون...🙂😕
عهههه خب یکم کنجکاوم بدونم اتاق یه پسر چطوریه 😶
خب؟؟ خیلی عادی. فقط یه تخت خواب و چند تا عکس از گروه های موسیقی🫥
انتظار نداشتم انقد پسر خوبی باشه🫢
صدای چیه؟
ادامه دارد...
خب تقریبا هنتای بود😗
اولین باره به جز ژانر جنایی و اکش و معمایی و عاشقانه یکم ، یه چیزی مینویسم🌚 سخته والا😅
* در تلاش برای پیشرفت...
ایده بدید اوکی میشه 👍😁
- ۶.۵k
- ۱۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط