به چشمانت سپردم چشم های مست مستم را

به چشمانت سپردم چشم های مست مستم را
نگاهت گرم بود و داغ کردی پشت دستم را

سپردی هیچ و پوچت را به من اما سپردم من
به تو شعر و به تو شور و به تو هرآنچه هستم را

گرفتم فندک و سیگار را در پیش چشمانت
به امیدی که از خشمت بگیری هر دو دستم را

شکستم قاب عکست را که تا وقتی زمین خوردم
ببینی لحظه های بوسه باران شکستم را

گذشتی از من و رفتی گذشتم از تو اما من
دگر گم کرده بودم سرپناه و سرپرستم را
دیدگاه ها (۲)

تقدیـــــم بہ قلبـــــ هایے ڪہ جـــــــز دوست داشت...

ما را دلی بود، که ز دنیای دیگر استماییم جای دیگر و، او جای د...

شال قرمز برسرت"ابرو"حنایی کرده ایلب اناری، سایه آبی، مو طلای...

قـــدیـــمـــاقـــلـــب هـــا و قـــبـــر هـــافـقـــط جــاے...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط