به چشمانت سپردم چشم های مست مستم را
به چشمانت سپردم چشم های مست مستم را
نگاهت گرم بود و داغ کردی پشت دستم را
سپردی هیچ و پوچت را به من اما سپردم من
به تو شعر و به تو شور و به تو هرآنچه هستم را
گرفتم فندک و سیگار را در پیش چشمانت
به امیدی که از خشمت بگیری هر دو دستم را
شکستم قاب عکست را که تا وقتی زمین خوردم
ببینی لحظه های بوسه باران شکستم را
گذشتی از من و رفتی گذشتم از تو اما من
دگر گم کرده بودم سرپناه و سرپرستم را
نگاهت گرم بود و داغ کردی پشت دستم را
سپردی هیچ و پوچت را به من اما سپردم من
به تو شعر و به تو شور و به تو هرآنچه هستم را
گرفتم فندک و سیگار را در پیش چشمانت
به امیدی که از خشمت بگیری هر دو دستم را
شکستم قاب عکست را که تا وقتی زمین خوردم
ببینی لحظه های بوسه باران شکستم را
گذشتی از من و رفتی گذشتم از تو اما من
دگر گم کرده بودم سرپناه و سرپرستم را
- ۳۷۰
- ۱۳ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط