اخلاقشهدایی

#اخلاق_شهدایی


اون شب بہ سنگر ما آمده بود تا شب را در سنگر بگذراند .
ولی ما او را نمی شناختیم .
هنگام خواب گفتیم :
« پتو نداریم برادر !!! » 🙂
گفت : « ایرادی نداره ... »
یڪ برزنت زیر خود انداخت و خوابید .
صبح وقت نماز فرمانده گردانمان آمد و گفت :
« برادر خرازی شما جلو بایستید . »
و ما تازه فهمیدیم ڪه او فرمانده لشگر حاج حسین خرازی بود ...


#سردارشهید_حاج_حسین_خرازی – فرمانده لشگر امام حسین (ع)
#خاکیان_خدایی
دیدگاه ها (۱)

#شهیدهدخترها هم شهید می شوندیا شهید پرور می شوند خواهرم تو م...

مهدی جان...برای دوست داشتنت چهار فصل کم است باید فصل پنجمی ب...

#وداعتلخ است و شیرین!تلخبراے او ڪه مےماندو با غم فراق سر مےڪ...

باید از طایفه عشق اطاعت آموخت زدن کو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط