شب که شد بشین به ارامش قهوه ات رو بنوش و خیره باش ...
شب که شد بشین به ارامش قهوه ات رو بنوش و خیره باش به تیره گی روشنی های شهری که من ندارد.. شهری که کسی برات پشت پنجره صبر نمیکند.. خوب تر ببین... کسی بی تاب بودنت نزدیک اولین خروجی ساختمان نیست... خوبتر ببین... کسی منتظر آمدن عطرت قبل از وصل نگاهت نیست . من نیستم
و این حالا اتفاق بزرگیست...
و این حالا اتفاق بزرگیست...
- ۴۲۳
- ۲۵ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط