حرمتها که شکسته شد

حرمتها که شکسته شد
مسیح هم که باشی،
نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی...

آنچه در دستت بود،
امانتی پنهان بود که حراج شد،
آنچه نباید بگویی گفته شد،
فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند!
حرف، حرف ویران کردن دل است،
نه دیواری خراب کنی و از نو بسازی!

"دلی که ویران کردی، قصری بود که خود ساکن آن بودی"
راستی حالا که خود را بی خانه کردی،
با آوارگیت چه میکنی
لابد به خرابه های جا مانده از دیگران پناه میبری..

#میلاد_کاظمی
دیدگاه ها (۹)

می دانمروزی ناگهان و سرزده می آییاز پشت سر دست هایت را روی چ...

شعرعاقبت خاک شود حسن جمال من و توخوب و بد می گذرد وای به حال...

‌ خدایا آدم‌های خوب سر راهم بگذار ...ح...

من عادت کرده امشعرهایم رابا لهجه ی مردی بنویسمکه زبانِ مادری...

حرمتها که شکسته شددیگر نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی آنچه در...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط