یه روزی که من نیستم

یه روز مردم این شهر از یه دختر چادری مشکی پوش صحبت میکنند که پشت رُل یه برلیانس h230 تو خیابونای شهر سرگردون و اشک ریزون دنبال یارجانش میگرده...
یه روز داستان یه دختری بین مردم شهر دهن به دهن میگرده که دیوونه قاصدکها بود و بیقرار و هرجا قاصدکی میدید به خیال اینکه براش پیامی از یارجانش داره دنبالش میدوید...
یه روز قاصدکهای این شهر شهادت میدن به پاکی عشق دختری که هرجا قاصدکی دید در گوشش زمزمه کرد اگه یارجان منو دیدی بهش بگو من خیلی دوستش دارم...
آره #یارجان!
یه روزی من دیگه توی این شهر نیستم اما اسم تو همه جای شهر میپیچه...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
دیدگاه ها (۱۵)

بغض

نزدیکی و من دور...بین شفع و وتر مانده ام حیران...فکر میکنم م...

نفس

کاری که با من کرد دنیا، داستان داردشرحش نخواهم داد، اما داست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط