شعرمهدوی

شعر_مهدوی
آنکه دائم هوس سوختن ما میکرد
کاش می آمد و از دور تماشا میکرد

فال من ،یوسف گمگشته اگر می آمد
با دل مرده ی من کار مسیحا میکرد

گرچه پرونده ی اعمال سیاهی دارم
کاش می آمد و با این همه امضا میکرد

من اگر منتظر واقعه ی او بودم
کِی قرار دل ما امشب و فردا میکرد

کاش می آمد و یک شب وسط سینه زنی
در عزای پدرش ناحیه نجوا میکرد

شب هشتم وسط روضه ی اربا اربا
گریه بر تشنگی اکبر لیلا میکرد

من یقین دارم اگر کرب و بلا داشت حضور
بر سر نعش علی یاری بابا میکرد

یا که در هلهله ی آن همه نامحرم هرز
مهدی ما کمک زینب کبری میکرد
دیدگاه ها (۱)

شعر_مهدویبابا ببین که گوش مرا هم دریده انداینها ز زلف یار چر...

شعر_مهدویگفتند میایی ؛خودت هم بی قراریما منتظر ماندیم و طی ش...

شعر_مهدویبه او بگو که در این خانه جای او خالیستو قوت غالب ما...

شعر_مهدویاگرچه شعر برایت به سینه ام دارمبرای تا تورسیدن چقدر...

⁵ویو تینا بعد از رفتن بچه ها من کلی کار انجام دادم مثل صراحی...

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 001 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط