تاجچهارفصل

#تاج_چهار_فصل 👑


رفتم پایین تو سالن مهمانی....

لیا:یِنا بیا اینجا بشین

یِنا:اوکی

رفتم پیش لیا نشستم و منتظر موندم تا دشمنامون بیان....

زینگ زینگ....

پدر:اومدن....

پدر:یِنا رفتارتو درست کن(جدی)

یِنا:(نفس عمیق)

(جی یون پدر پسرا)

پدر:خوش اومدید

جی یون:ممنونم....
پسرا برید بشینید....

یِنا:نمیدونم اون پسرهی بود ولی انگار پری دریایی بود چون یه تیکه از صورتش پولک داشت....و دستش تو جیبش بود و خیلی خشن اومد سمتم و نشست کنارم.....

یِنا:سلام

تهیونگ:خفه

یِنا:این چه وضع صحبت کردنه؟هوم؟

تهیونگ:آنقدر زر زر نکن....

یِنا:(اعصبانی)

پدر:یِنا برو برای همه یه لیوان آب سرد بیار....

یِنا:چشم پدر(اعصبانی)

لیا:سلام

جیمین:سلام خوشگله

لیا:(ذوق کرد)

جیمین:خیلی خوشگلی

لیا:ممنونم چشات قشنگ میبینه(خنده)

کوک:سلام

جینو:علیک

کوک:خوبی؟

جینو:اوهوم

یِنا:رفتم تو آشپزخونه و با اعصبانیت داخل لیوان ها آب می‌ریختم....

ویو سالن مهمانی:

پدر:خوب عروسی؟

جی یون:فردا شب

پدر:خوبه

شوگا:پدر ما حتی همدیگه هم نمیشناسیم.....

جی یون:ساکت باشید(اعصبانی)

یِنا:وقتی آخرین لیوان و آب پر می‌کرد یه فکری به ذهنم رسید....
سینی رو برداشتم و رفتم سمت سالن مهمانی

یِنا:بفرمایید

وقتی داشتم به اون پسره ی رو مخ لیوان آب و میدادم....
سینی آب و ریختم روش.....

تهیونگ:روانی چیکار میکنی؟

یِنا:اومممم ببخشید....(پوزخند ریز)

تهیونگ:دختره هرزه

یِنا:چی گفتی؟

تهیونگ:هرزه دیگه

یِنا:ک......(پدرش میپره وسط)

پدر:تموم کن یِنا)

پدر:فردا ‌شب عروسیتونه تمام

یِنا:ما همون نمیشناسیم

پدر:خوب معرفی کنید

(دخترا و پسرا خودشون رو معرفی میکنن و بعد چند کلام درباره سلام فردا که عروسیشون بود حرف زدن و تموم شد و مهمونا رفتن)

یِنا:من رفتم پدر

پدر:این چه کاری بود؟(اعصبانی)

یِنا:چه کاری پدر؟(حاضر جواب)

پدر:اینکه آب ریختی رو تهیونگ و دعوا کردی باهاش؟

یِنا:دوست دارم اینکار و میکنم دوست دارم تو رو هم میکشم....

پدر:دختره ی جن.ده

یِنا:به من چی گفتی؟‌(🥺)

پدر:اعصابم خورد بود ببخشید

یِنا:خوبه دارم ازدواج میکنم و با مردی ‌حرومزاده مثل تو زندگی نمیکنم

سریع دویدم رفتم اتاقم و دراز کشیدم رو تختم که......

ادامه دارد👑
دیدگاه ها (۰)

#تاج_چهار_فصل 👑p³دانبی:خانم حالتون خوبه؟یِنا:برو بیرون اصلا ...

#ناز_کشیدن_اسون_نیست(درخواستی)p²کوک:نهههههههتهیونگ:حرفت الان...

#آرزویی_رویایی 🦋🎂پارت 7ساعت 7:هیجو:دیگه بریم ددییه جون:اوکی ...

#آرزویی_رویایی 🦋🎂پارت 6هیجو:چطوری؟(😳)یِنا:من دیشب رفتم سمت ا...

#عشق_جنایت 🔪پارت47شوگا : wow چه خانم زیبایی( روبه میا) تهیون...

#عشق _جنایت🔪پارت 44 میا:برو به بچه یاد بده..... جینو:اوک بای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط