اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد

اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
پارت ۱۵
(ویو نابی)
آجوما با لحن مهربونی شروع کرد حرف زدن
آجوما: دخترم خوبی......ارباب گفتن می تونی بری خونت ولی دیگه حق اشتباه
نداری
وقتی آجوما این حرف زد تعجب کردم یعنی چی شده که اجازه داده
برم حتی موقعی که از این خونه رفتم اینقدر کتکم زد که دیگه جا نداشت
درسته اون منه از وقتی خانواده ام فوت کردن زندانی کرد عذابم داد ولی
من با کمک آجوما از این خونه رفتم حتی موقعی که رفتم برام یکی گذاشته
بود که اگر اشتباه کردم تا جا داره کتکم بزنه
نابی: دوباره یه جون آرومش کرد
آجوما: آره.... دیگه کاری نکن که روانیش کنی
بعد حرف آجوما سریع حاضر شدم و به سمت بیرون عمارت رفتم که با صداش
برگشتم
گوک مین: ایندفعه ازت گذشتم دفعه بعد آسون نیست
بعد حرفش سریع از عمارت خارج شدم به سمت و به خونه رفتم وقتی وارد شدم
سریع به سمت گوشیم رفتم یونا کلی بهم زنگ زده بود باهاش تماس گرفتم
نابی: سلام
یونا: دختره چش سفید کجا بودی روانی شدم.....چرا وسط مهمونی تولدت رفتی
سکته زدم قبول نیست باید امشب باهام بیای بار جدیدی که افتتاح شده
همه این جمله با داد ذوق زد باید براش جبران کنم من مهمونی که با ذوق ترتیب
داده بود خراب کردم
نابی: ببخشید..... حتماً میام ساعت چند
دوباره با ذوق گفت
یونا: ممنون عشقم.....ساعت ۸
نابی: اوکی بای عزیزم
یونا: بای
یکم به خودم اومدم نگاهی به خودم کردم تمام بدنم کبود چجوری برم .....
یکم استراحت کردم شروع کردم حاضر شدن با تمام محارت
آرایشگری که داشتم جای کبودی ها پوشوندم سریع لباس انتخاب کردم
پوشیدم و منتظر یونا شدم بیاد دنبالم........
(ویو کوک)
امروز مجبور شدم غر غرای مامانم تحمل کنم که یه جون زنگ زد گفت
همراه یکی از دوستاش به بار بریم منم حاضر شدم و به بار رفتم نشسته
بودم که یه جون همراه همون پسره عوضی اومد عصبی شدم یعنی این دوستش
یه جون اومد
یه جون: سلام ‌‌.....اینم دوستم گوک مین
جونگ کوک: ایشون دوستت
یه جون: آره مگه می شناسید هم
گوک مین: آره ولی آشنایی جالبی داشتیم( نیشخند)
جونگ کوک: ‌......................



بچه‌ها انگار آبجیم روزی سه پارت می‌ذاشته منم گذاشتم
خب ببخشید که آبجیم دیگه خودش نمی تونه جواب تون بده وقتی دوباره خوب شد خودش میاد