ملودیتلخ

ملودی_تلخ🍷
Part: 1

عطر شو خیلی دوست داشتم
مدت ها بود که کار هاشو زیر نظر داشتم
حتی میدونستم کی قهوه میخوره

خیلی هم عجیب بود
همش لباس های مشکی و تیره میپوشید
شاید همینش باعث شده بود عاشقش بشم

همیشه دوتا مرد هیکلی و با لباس های رسمی که فکر کنم بادیگارداش بودن دنبالش راه می افتادن

با دوستم هانول هماهنگ کرده بودم که یه جوری بادیگارد هاشو سرگرم کنه تا بتونم اعتراف کنم

+هانول برو
_اوکی
هانول دوتا قهوه تو دستش رفت و جلوی پاهای بادیگاردا خورد زمین

بادیگارش منتظر دستور تهیونگ بود
تهیونگ سری تکون داد و بادیگارد خم شد و مشغول کمک بهش شد

نقشه مسخره ای بود ولی خب
سریع دویدم و دستشو گرفتم

با خشم دستمو پس زد

_بفرمایید

به لکنت افتادم و نتونستم بگم
+ببخشید اشتباه شد
چرخیدم تا به راه خودم ادامه. بدم که یه چیز خیلی سفت به سرم خورد
چشم هام تار دید و دیگه هیچی رو ندیدم.....


T
༺༈༺༼༻༻★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭٭★༺༈ད༻
دیدگاه ها (۱)

ملودی_تلخ🍷Part: 2چشم هام تار میدیددرست نمی تونستم ببینم و سر...

ملودی_تلخ🍷Part: 3با گفتن این حرفش موهای تنم سیخ شدازش انتظار...

نام فیک ملودی تلخ ژانر اصمات عاشقانه ای درام مافیایی خشنکا...

ماهِ_تیره🌑Part: 3پاهاشو انداخته بود روی هم و خیلی شیک و خفن ...

پارت²ویوا.تدر باز شد و یه زن میانسال داخل اومد اجوما.سلام دخ...

حیف دلم سوخت درخواستی ای که پدرمو در آوردوحشیانه لب های ا.ت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط