از تو می گفتم

از تو می گفتم
عطر گل،دنیا را میگرفت
پروانه ها دورم می گشتند!
خدا میخندید!
از تو میگفتم
عطر خاک باران خورده
زمین را مسخ میکرد
چتر ها دست آسمان را میبوسیدند
خدا میخندید!
از تو میگفتم
عطر شراب راه می افتاد
کودکان تلو تلو میخوردند!
خدا میخندید!
از تو میگویم!
که خدا جان خوب بداند...
برای من،
تو...
خدای زیباتر
مهربان تر
خوش عطر تر
و خواستنی تری هستی!
این بار را تو بخند!

#حامد_نیازی
دیدگاه ها (۱۷۰)

واسش یه جوک فرستادم راجع به مشروطی و این حرفا.می تونستم کامل...

نشسته بودیم تو پارک ، داشتم با دکمه ی مانتوم بازی میکردم که ...

نشسته بود کنارم ، شونه‌ش تا شونه‌م یه وجب بیشتر فاصله نداشت!...

نشست تو ماشین ... دستانش می لرزید بخاری رو روشن کردمگفت ابرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط