P
P.2
تهیونگ با لبخند محوی سرشو تکون داد، پالتوشو در آورد و کنار تخت انداخت. خم شد و پیشونی داغِ ا.ت رو بوسید.
– من خسته باشم یا نباشم، تو اولویتی برام، خب؟
ا.ت با همون صدای گرفته و نگاه خستهش لبخند کمرنگی زد.
– فقط کنارم باش... نمیخوام تنها بمونم.
تهیونگ پتو رو تا زیر چونهش کشید، خودش هم کنار دختر دراز کشید، موهای پریشونش رو آروم کنار زد و دستشو توی دستای سردش گرفت.
– هرچی که بخوای، خانوم کوچولوی مریض من...
چند دقیقه بعد، ا.ت توی آغوشش خوابش برد و تهیونگ، بیحرکت، فقط نگاش میکرد.
زیر لب زمزمه کرد:
– کاش همه خستگیم با نفسهات در میرفت...
تهیونگ با لبخند محوی سرشو تکون داد، پالتوشو در آورد و کنار تخت انداخت. خم شد و پیشونی داغِ ا.ت رو بوسید.
– من خسته باشم یا نباشم، تو اولویتی برام، خب؟
ا.ت با همون صدای گرفته و نگاه خستهش لبخند کمرنگی زد.
– فقط کنارم باش... نمیخوام تنها بمونم.
تهیونگ پتو رو تا زیر چونهش کشید، خودش هم کنار دختر دراز کشید، موهای پریشونش رو آروم کنار زد و دستشو توی دستای سردش گرفت.
– هرچی که بخوای، خانوم کوچولوی مریض من...
چند دقیقه بعد، ا.ت توی آغوشش خوابش برد و تهیونگ، بیحرکت، فقط نگاش میکرد.
زیر لب زمزمه کرد:
– کاش همه خستگیم با نفسهات در میرفت...
- ۲۶.۰k
- ۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط