وقت تنگ است به یک بوسه مرا دعوت کن

وقت تنگ است به یک بوسه مرا دعوت کن
گاهی از عشق بگو با دل من خلوت کن

با دلم راه بیا تا من و تو ما بشویم
وقت تنگ است بیا تا ته دنیا برویم

خنده زیباست بیا خنده به هم هدیه کنیم
شب دراز است بمان تا که به هم تکیه کنیم

کلبه ی ما به دل خوش به جهان می ارزد
پشت من باش ببین پشت جهان می لرزد

آب با عشق بنوشیم کم از می نبود
لذتش کم ز دو صد جامِ پیاپی نبود

ما همانیم که هر روز به دل میکاریم
خوب و بد هرچه بکاریم همان برداریم

از همین روز بیا تا من و تو ما بشویم
زندگی میگذرد حیف که تنها برویم

از همین روز مرا در تبِ آغوش بگیر
عقل را از سر این عاشق مدهوش بگیر

سخن آخرم این است مشو باز عبوس
وقت تنگ است مرا بعدِ همین شعر ببوس ..
دیدگاه ها (۲)

بوسه هایت را بپوشان بر تن لبهای مندوست دارم تا که آغوشت شود ...

می دیدمت عاشق طغیانمی، چه شد؟بانوی من! خیره و حیرانمی! چه شد...

تو لطفِ عیدِ نوروزی، توئی تحویلِ سالِ منانار سرخ یلدایی، توئ...

هوا ابری انگور است و می بارد شراب امشب نسیم مست میشنگد به ر...

دل تنگ که میشوم ، دل تنگ نگاهت که میشوم ، دل تنگ صدایت که م...

ترک گناه به خاطر امام زماننیمه های شب یک انسانی بلند می‌شود ...

ترک گناه به خاطر امام زماننیمه های شب یک انسانی بلند می‌شود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط