عشق غیر منتظره پارت22
ویو زمانی که آنیا فهمید هندرسون رئیسشه^
دامیان: ولی خدایی روز خسته کننده ای بود
آنیا: آره😑
بلندگو: آنیا فورجر به دفتر هندرسون
بکی: وای آنیا جونم دوباره تونیتروس نگیری!
آنیا: نه بابا برای چی؟!
دفتر هندر توی سکوت مطلقی به سر می برد تا اینکه آنیا ذهن هندرسون رو خوند...
ذهن آنیا: چی!!! یعنی اون میدونه آنیا فرشته مرگه!؟
هندرسون: فورجر...خب...فرشته مرگ من رئیس سازمان شما شدم (مسئول انضبات)و...
آنیا: ایول پس از این به بعد لازم نیست برای ماموریت رفتنم گواهی بیارم مدرسه و دروغ بگم؟!
هندر: نه...لازم نیست خودم جعل میکنم
ویو زمان حال^
هندر: از اون اهریمن ها چه خبر؟
آنیا: بد نیست...چیشده؟من شما رو خوب میشناسم،دردسری پیش اومده؟
هندر: آه....بله خب...ما اطلاعات جدیدی از مادر واقعی شما به دست آوردیم...!
این داستان ادامه دارد.......
دامیان: ولی خدایی روز خسته کننده ای بود
آنیا: آره😑
بلندگو: آنیا فورجر به دفتر هندرسون
بکی: وای آنیا جونم دوباره تونیتروس نگیری!
آنیا: نه بابا برای چی؟!
دفتر هندر توی سکوت مطلقی به سر می برد تا اینکه آنیا ذهن هندرسون رو خوند...
ذهن آنیا: چی!!! یعنی اون میدونه آنیا فرشته مرگه!؟
هندرسون: فورجر...خب...فرشته مرگ من رئیس سازمان شما شدم (مسئول انضبات)و...
آنیا: ایول پس از این به بعد لازم نیست برای ماموریت رفتنم گواهی بیارم مدرسه و دروغ بگم؟!
هندر: نه...لازم نیست خودم جعل میکنم
ویو زمان حال^
هندر: از اون اهریمن ها چه خبر؟
آنیا: بد نیست...چیشده؟من شما رو خوب میشناسم،دردسری پیش اومده؟
هندر: آه....بله خب...ما اطلاعات جدیدی از مادر واقعی شما به دست آوردیم...!
این داستان ادامه دارد.......
- ۴.۶k
- ۲۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط