۷۴

نمیدونستم چه تصمیمی بگیرم
* آهان فهمیدم جیمین حتما کسی بوده که این زنو توی قصر دیده باشه ولی اگه شاهدی نبود اعتماد نمی‌کنیم
+ کوکی من میدونستم پشت اینهمه خنگیت که پسر باهوش خوابیده
* پشیمون شدم از پیشنهاد دادنم
هر دو خندیدم چند ساعت به همین منوال گذشت
& سرورم دیگه باید برگردین به اتاقتون
+ برو الان میام
* نه جیمیییییی نرو بمون تا صبح حرف بزنیم
کوک شروع کرد به نق زدن
☆ کوک جیمین مثل تو بیکار نیست الان اون امپراطوره
و به من چشمک زد
* من بیکارممممممم؟
☆ مگه دروغ میگم بیکار نیست ؟
٪ هوسوک هیونگ راست میگه بیکاری دیگه
* خدایا این نیم وجبیم منو مسخرههههه میکنه
٪ من نیم وجبی نیستم تو نیم وجبی
کوک پاشد افتاد دنبال تهیانگ
* جرعت داری وایسا نشونت بدم کی نیم وجبیههههه
که تهیانگ پرید پشت هوسوک
٪ هیونگ تو یه چیزی به این بگو
☆ کوک یه کاری نکن یه کاری کنم که دیگه ته رو نبینی
کوکم کفرش در اومد رفت پیش جین
* جینا ببین اینو منو تهدید میکنه
= منو قاطی نکن !
+ هی هی رفیق منو کم اذیت کنید
☆ چشم امپراطور امر دیگه
+ امر دیگه ام اینکه تا وقتی اینجایید حق ندارید کوک منو اذیت کنید

بابت تاخیر ببخشید گوشی دستم نبود هر وقت و از این به بعد هر وقت گوشی دستم بود پارت میذارم براتون
دیدگاه ها (۱)

پارت ۷۵

پارت ۷۷

پارت ۷۳

پارت ۷۲

ویو کوک-حالا اسمت چیه؟÷به تو چههیچ پری جرعت نکرده بود این حر...

زندگی نامعلوم

پارت ۸۰ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط