ای دور ترین دور ترین دورترین یار

ای دور ترین دور ترین دورترین یار
باید بنویسم غزلی از غم بسیار

در هر نفسی یاد تو اندوه بزرگیست
در اینه ها خیره شدم بعد تو هر بار

ما هر دو از اندیشه ی بسیار شکستیم
بگذار رها گردم از این خانه ی غمبار

با هرنفسم یاد ؛ از اواز تو امد
باید بنوازم اثری با نفس تار

نقاش شوم رنگ کنم ظلمت شب را
شاید بکشم پنجره ای در دل دیوار

باید که تن از چشمه ی مهتاب بشویم
تا بشکند این بغض غم الوده ی تبدار

من پلک نبستم که تو از راه بیایی

شاید بدهی باز مرا وعده ی دیدار


افسوس که طی شد همه دوران جوانی
ای قافله ی عمر کمی دست نگهدار
دیدگاه ها (۱)

#طنزبا هالیوود کارها دشوار نیست ظاهرا قرار است امریکایی ها ف...

:-(

یکی از اساسی ترین دلایل نزاع ها این است که مکانیزم های لذت م...

#سیاست #آزادی #گزیده_کتاب من می پرسم: آزادی چیست؟و تو می گو...

‍ ‍ 🌱🍂🌱🕊🌱🌸🍂🌿🍃🌿🍂🕊🌿🌱🍂🌸 ‌‌‌‌بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر استش...

مرگ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط