بی وفای سنگدل نالوتی نامهربان

........

بی وفـــایِ سنگدل، نالوتیِ نامهـربان
دل پریشان است امشب درکنار من بمان

چای می نوشم بدون تو ولی دلچسپ نیست
خاطراتت دائما سر می رود از استکان

من ازان آشفته هستم که تو وقتی نیستی
هیچ محـــــرابی ندارد شوق تکرار اذان

از خیابان های بعد از رفتنت بغضم گرفت
می شکافد شانه ام را بار سخت آسمان

روی دوش کفشدوزک کوه مثل من که عشق
این امانتها که بر دوشـم گذارد بی امان

مهرِ بی مهرِ خزان بی تو تیری بر دل است
خسته از آه دلم از تیـــــر جانکاه خـزان

شعر پایان نامه تلخیست چون پای تو نیست
دستهایت نیست زهر است آخر این داستان

پیش من برگردی امشب قول خواهم داد که
در تنم حل می شوی با بوسه های توأمان.....
دیدگاه ها (۳)

......غمِ تنهایی عذاب است به یادت چه کنم دلِ سر گشته ی...

........شدم درگیر چشمانت، تو از آغوش پاییزیتو حتی باخیالت هم...

........تن تو حس قشنگی به تنم می دهد وبهترین حس تنم حس هم آغ...

........شانه‌هایت هست خانم، کوه می‌خواهم چه کار؟زلف وا کن، ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط