کوه سرد

( کوه سرد )
پارت ۲

باز هم بدونه خوردن هیچ صبحانه ای با شلوار لی و پیراهن سفید رنگ مشغول پوشیدن پالتو بلند اش شد باز هم یاد فیلیکس افتاد .. یاد روزی که با هم پالتو هم رنگ که خریده بودن دلش این بار میخواست خون گریه کنه چرا فیلیکس گم شد چرا فیلیکس او را رها کرد چرا فیلیکس هیچ خبری از خودش به جا نگذاشت ... کم کم اشک هایش رو گونه هایش جاری شدن با پشت دستش اشک هایش را پاک کرد و از آن خونه زیبا و پر از عشق که حالا فقد در آن خونه کابوس های شبانه میدید برعکس روز های قدیم که هر روز صبح در آغوش عشق اش بیدار می‌شد صبحانه های خوشمزه ای که دوست پسرش با دست های خودش درست میکرد دخترک را باز هم اسیر بغض و گریه پی‌ میبرد ....

کنار خیابان مشغول راه رفتن بودن نگاهی به دیوار شیشه ای کنارش انداخت درست همیشه تو همین راه کنار دوست پسرش دست تو دست سمته محل کار خودشان میرفتن

»»»گذشته »»»

ات: فیلیکس نکن
فیلیکس باری دیگر هم با انگشت اش زد به نک بینی دخترک که باعث عصبانیت اش میشد باز هم دخترک گفت
ات: فیلیکس بس کن داری اذیتم می‌کنی
فیلیکس باز هم خنده ای سر داد و گفت
فیلیکس: دختر گرگی عصبانی بشه چی ها .... میخواد گازم بگیره
این بار دخترک باز هم عصبی‌تر مشغول قدم زدن شد دوست پسرش باز هم او را عصبانی کرد و این باعث خوشحالی فیلیکس میشد آخه وقتی این دختر کیوت میشد ولی عصبانی میشد ......

فیلیکس با دویدن خودش را بهش رساند و هر دو دست هایش را دوره کمر باریک دخترک حلقه کرد و صورتش را به صورت دخترک چسباند در حالی که قدم هایشان آهسته شد دخترک باز اخم گفت
ات: ولم کن
فیلیکس بوسی ریزی رو گونه سرد دخترک کاشت و باز هم لپش‌ را به لپ دخترک چسباند
فیلیکس: واییی وقتی عصبانی میشی خیلی خوشگل تر میشی
ات: ایشش اینم شد حرف فیلیکس ولم کن وگرنه داد میزنم
فیلیکس بیخیال شونه ای بالا انداخت و گفت
فیلیکس: داد بزن زود باش دیگه عه
ات: ولم کن دیگه
فلیکس شروع به خندیدن کرد دخترک در آغوشش ول میخورد تا راهاش کنه ولی اون تا حدی سفت بغلش گرفته بود انگار هیچ وقت دلش نمی‌خواست راها کنه هیچ وقت انگار فقد کله زندگی شو با اون گرفته بود فیلیکس چنان نشانه ای رو بدنش گذاشته بود که هیچ وقت کم نمیشد

«« حال »»

رو زمین نشست و دستش را روی قلبش گذاشت باز هم گریه هایش و افکار مربوط به دوست پسرش نگذاشت به راهش ادامه بده و باز هم شکست خورد و گریه هایش شروع هر زن یا مرد پیر یا جون کوچیک یا بزرگ به فقد به این دختر ای که حالا روی زمین نشسته بود و گریه میکرد دل یک کوه سرد هم بر رو این دختر می‌سوخت دیگه داشت کم می‌آورد واقعا کم می‌آورد ......
دیدگاه ها (۱۱)

(کوه سرد )پارت ۳نگاهی به کافه جلو اش انداخت و وارد کافه کوچی...

صداش کشته منو

(کوه سرد )پارت ۱ دست های دوره کمرش حلقه شده بودن و از این حس...

اینم از تریلر فیک

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔پارت آخردکتر: خوشبختانه خطر رفع شده....

🥀 شب دردناک 🥀🥀 فصل ۴ 🥀🥀 پارت۸ 🥀دخترک دیگری که پرستار. گفته...

ادامه پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط