P

P4💫




نامی‹‹غذاشو خورد؟
کوک‹‹اره
جین‹‹میگفتی بیاد پایین دیگه
کوک‹‹گفتم اما قبول نکرد
ته‹‹وا چرا
هوپی‹‹{با لحنی کنایه دار و نیم نگاهی به شوگا} مشخص... نیست؟؟؟؟
-منظورت چیه جیهوپ!!!
هوپی‹‹هه...منظورم؟؟ منظور من اینه که تو یه کاری کردی که دختر خودت ازت می‌ترسه
-{دستشو به لا به لای موهای به رنگ شبش می‌کشه و کلافه میگه: جیهوپ....داری الکی شلوغش میکنی
هوپی‹‹اره....حق با توعه....ما همیشه شلوغش میکنیم:)
جیمین‹‹خیلی خوب دیگه بهتره بریم
-ای بابا کجا بودین
نامی‹‹نه دیگه میریم
جین‹‹ {وقتی که همه رفته بودن بیرون دستشو گذاشت رو شونه ی یونگی و با لحنی دلسوزانه گفت: یونگی....اینقدر....اون طفل معصوم رو اذیت نکن!!!! یه موقعی میرسه که دیگه صدای خنده هاش..... شیطونیاش ..... دستای گرمش....رو نمیتونی.... حس کنی .... اون موقع خیلی دیره!!!!!
-{پس از سکوت کوتاهی سرشو بلند می‌کنه و زل میزنم به جین}خوش اومدی هیونگ
جین‹‹من به عنوان هیونگت وظیفم بود بهت بگم از اینجا به بعدش دست توعه خداحافظ



یونگی«بعد از رفتن پسرا نشستم رو مبل و به حرفای جین و سوال تهیونگ فکر کردم اما هر چقدرم با خودم کلنجار رفتم نتوستم خودمو راضی کنم من هنوزم ذره ی محبت به اون بچه توی دلم نیست بیخیال این فکرها شدم و رفت بالا لباسمو به یه تیشرت لش عوض کردم و رفتم تو تختم و آلارم گوشیمو برای فردا کوک کردم و گرفتم خوابیدم




ادامه دارد...
دیدگاه ها (۱۹)

P5💫 ساعت یازده صبح// یونگی« با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم...

P6💫یونگی«با شنیدن صدای گریه یوری ناخودآگاه دلم لرزید من که ا...

P3💫جیمین«وقتی دیدم خوابش برد بوسه ی روی موهای نرمش گذاشتم و ...

P2💫جیمین«خیلی دلم برای یوری سوخت اون بیچاره مگه چیکار کرده ک...

چند پارتی نامجون{درخواستی}ویو جین: این اولین باره سره یوری د...

کاش براتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط