کشاورزی مشغول پاشیدن بذر بود ثروتمند مغروری به او رسید و

کشاورزی مشغول پاشیدن بذر بود، ثروتمند مغروری به او رسید و با تکبر گفت:
بکار، که از تو کاشتن است و از ما خوردن!

کشاورز نگاه معناداری به او انداخت و گفت:
دارم یونجه میکارم...
دیدگاه ها (۱)

ادیسون به خانه بازگشت و یادداشتی به مادرش داد، گفت: این را م...

کودکت را از جهنم نترسان،ذات او را پاک پرورش بده... وعده ی به...

دخترها ظریف بودند اما حالا دیگر ضعیف اَند در دنیایی که نامرد...

خداچیست؟کیست؟کجاست؟ خدا در دستیست که به یاری میگیریدرقلبیست ...

کشاورزی مشغول پاشیدن بذر بود، ثروتمندی مغروری به او رسید و ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط