چند شاتی تهیونگ
چند شاتی تهیونگ
part 2
تهیونگو ات باهم درحال صحبت بودن..
درپایان..
گارسون غذارو آرود، هردو شروع کردن به غذاوخوردن..
بعد زا غذا کلی صحبت کردن، باهم بیشتر آشنا شدن...
از اون روز به بعد..
ات و تهیونگ خیلی صمیمی تر شدن،
خیلی بیشتر دیت میزارن..
به هم علاقه مند شدن..
فقط.. خیلی برای هم آشنا هستن..
انگار جایی همو دیدن..
یک روز.. تهیونگ برای دیت، به ات گفت..
"عزیزم، لطفا شناسنامه ات رو بیار"
ات که تعجب کرده بود، شکایتی نکرد و قبول کرد..
شناسنامه اش ر رو برداشت و به محل قرار رفت...
وارد کافه شد و روی صندلی نشست
+سلام عزیزم.. ببخشید دیر شد.. ترافیک بود..
پسر با نگاه عادی به اختر خیره شد
+چیزی شده!؟
-نه... شناسنامه ات رو آوردی؟!
+آره.
-بده..
دختر شناسنامه اش رو به پسر داد..
وقتی شناسنامه رو باز کرد، محل تولد، اسمپدر، و فامیلی و... رو چک کرد..
مو به تن پسر سیخ شد..
هف..
قلبش لرزید
-ا..این امکان نداره
+عشقم.. چیشده!؟
-ساکت.. من و تو..
+چیشده؟!
-تو خواهر گمشده منی...
دختر با تعجب نگاه کرد..
بدنش شل زد
part 2
تهیونگو ات باهم درحال صحبت بودن..
درپایان..
گارسون غذارو آرود، هردو شروع کردن به غذاوخوردن..
بعد زا غذا کلی صحبت کردن، باهم بیشتر آشنا شدن...
از اون روز به بعد..
ات و تهیونگ خیلی صمیمی تر شدن،
خیلی بیشتر دیت میزارن..
به هم علاقه مند شدن..
فقط.. خیلی برای هم آشنا هستن..
انگار جایی همو دیدن..
یک روز.. تهیونگ برای دیت، به ات گفت..
"عزیزم، لطفا شناسنامه ات رو بیار"
ات که تعجب کرده بود، شکایتی نکرد و قبول کرد..
شناسنامه اش ر رو برداشت و به محل قرار رفت...
وارد کافه شد و روی صندلی نشست
+سلام عزیزم.. ببخشید دیر شد.. ترافیک بود..
پسر با نگاه عادی به اختر خیره شد
+چیزی شده!؟
-نه... شناسنامه ات رو آوردی؟!
+آره.
-بده..
دختر شناسنامه اش رو به پسر داد..
وقتی شناسنامه رو باز کرد، محل تولد، اسمپدر، و فامیلی و... رو چک کرد..
مو به تن پسر سیخ شد..
هف..
قلبش لرزید
-ا..این امکان نداره
+عشقم.. چیشده!؟
-ساکت.. من و تو..
+چیشده؟!
-تو خواهر گمشده منی...
دختر با تعجب نگاه کرد..
بدنش شل زد
- ۲۲.۳k
- ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط