پارت

♡پارت 3♡
هانول: ببین کوک تو اصلا به بورام اهمیت نمیدی اون درسته که بزرگ شده ولی نیاز به محبت ما داره اون متوجه میشه که چقدر به یون جی اهمیت میدی و این کارو تو باعث شده که بورام از یون جی متنفر شه چون اون فکر میکنه یون جی جایگزین اونه و همه ی اینا تقصیر توعه!!!
کوک: هانول من واقعا از حرفات تعجب کردم فکرشم نمیکردم که من تا این حد پیش رفته باشم اره خب من اشتباه کردم و واقعا متاسفم که باعث تنفر این دو خواهر شدم...
بیا شب بریم با بورام حرف بزنیم
هانول: باشه....
شب شدو بچه ها اومد
بورام: وایی خیلی خسته شدم خاله دستت دردنکنه
یونا:خواهش میکنم حالا امتحانتو دادی میریم شهربازی
بورام: عرررر «پریدن رو هوا»
هانول: اووو انگار که خیلی بهت خوش گذشت«خنده»
بورام: اره مامان خیلی خوب بودد
کوک: خوبه که بهت خوش گذشت اگه قول بدی امتحانتو خوب بدی از اینم بیشتر بهت خوش میگذره
بورام: از حرف بابا تعجب کردم معمولا با من اینجوری حرف نمیزد
هانول: عه یون جی کجاس پس؟؟؟
یونا: تو ماشین خوابه کوک میری بیاریش فقط مواظب باش بیدار نشه خیلی کیوت خوابیده ولی به بورام نمیرسه
بورام: معلومه:))
کوک:
رفتم یون جی رو اوردم گذاشتم رو تختش پتو رو روش کشیدم و برقو خاموش کردم که با ارامش بخوابه
یونا: خب دیگه من برم کاری نداری؟؟
بورام: وایی خالهه نروو شبو بمون
یونا: وایی بیا بغلم ببینم دوباره اخره هفته میام باش«بغلش کرد»
بورام: باش
هانول: خدافظ، مرسی اومدی
یونا رفت بورامم رفت تو اتاقش درس بخونه بهترین فرصت بود یون جی هم نبود که سروصدا کنه
هانول: کوک الان وقتش بیا بریم
کوک: باشه بیا بریم...

حمایت🥺؟
دیدگاه ها (۹)

♡پارت 4♡هانول:رفتم در اتاق بورام سریع رفتم تو بدون اینکه چیز...

سناریو🥺💕 «وقتی باهاشون قهری» نامجون: باهات حرف میزنه و سعی...

حق:) #حق

پارت 2♡یون جی با بدوبدو رفت درو باز کرد.. کوک: واییی سلاممم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

یونا :از حرف های کوک ترسیدم که یهو در ماشین باز کرد دستم گرف...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟖عشق مافیا چند روز بعد ویو یونا میدونم دارم به جونگ کوک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط