من

من ...
دخترکی معصوم ، درونم نفس می کشد ...!
دخترکی که رسمِ دلبری را خوب می داند ...
که هنوز هم دلش ؛
عروسک می خواهد ... آغوش می خواهد ...
نوازش می خواهد ...
حمایت می خواهد ...!
هنوز هم دلم می خواهد با گریه و پای کوبی هایِ کودکانه به تمامِ خواسته هایم برسم ...
من هنوز هم عاشقِ لباس های گل گلی و رنگ رنگیِ دلبرانه ام ...
دنیای صورتیِ درونم بوی کهنگی نمی دهد ...
هنوز هم دور از چشمِ قضاوت ها ساعت هایی به دنیای صورتی ام می روم و دخترک بازیگوشی می شوم که صدای خنده های کودکانه اش گوشِ فَلَک را کر می کند ...
دنیا بی رحم است که ناچارم خودم را بانویی پخته و باصَلابت جلوه دهم ...
بانویی که ناگُزیر ، کودکِ مِهرطلبِ درونش را از چشم هایِ هرزه پنهان می کند ...
وگرنه ...؛
"من هنوز هم همان دخترکِ معصوم و بازیگوشم ...
که دلش آغوش امنی می خواهد تا در آن بدونِ هیچ دلهره ای ، شیطنت کند ..."
دیدگاه ها (۲)

تقدیم به تو:ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ...ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ...ﻧﻪ ...

شایعه پیچیدگی زن‌ها تنها بهانه‌ای مردانه است ،برای رفتن‌ها و...

____________اما من و تودور از هم می پوسیمغمم از وحشت پوسیدن ...

عاشقتمانقدر که شک ندارم جای اذان ، نام تُو را در گوشم خواند...

چپتر ۱۰ _ سقوط سایهسال ها از روزی که باربارا دوباره به دنیا ...

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط