پارت ۱۹
پس فقط یه راه داشتم اونم اینکه ...
خودم و باهاش بالا بکشم
گوشیم و توی جیبم گذاشتم و سفت ا.ت و بغل کردم
-:یکم دیگه تحمل کن کوچولو از اینکه میریم بیرون
آروم و با احتیاط قدمام و روی سنگهای دره میزاشتم
کم کم داشتم به لبه ی دره نزدیک میشدم که پام لیز خورد و افتادم
ا.ت و محکم گرفتم که روی زمینی که پوشیده از برف بود فرود اومدم
گندش بزنن یکم دیگه میتونستم برسم بالا
حالا خوبه ا.ت چیزیش نشد
از بغلم درش آوردم یخ کرده بود و چشماش و بسته بود
ولی نبضش میزد و این خوب بود
بلند شدم و ا.ت و توی بغلم گرفتم
-:اشکالی نداره تا سه نشه بازی نشه
دوباره با قدمای آروم و محتاطانه شروع به بالا اومدن از اون دره کردم
ولی بازم نتونستم و از دره افتادم
احساس میکردم کمرم با یه افتادنِ دیگه میشکنه
ولی باز تسلیم نشدم و بلند شدم
نبض ا.ت کم کم داشت کُند میشد و این منو نگران تر میکرد
برای بار سوم با استفاده از سنگا بالا میرفتم حواسم بود که دوباره لیز نخورم و نیوفتم
ولی این بار تونستم و بلاخره از اون دره بالا اومدم
ا.ت و محکم بغل کردم و به سمت عمارت سهون شروع به دویدن کردم چون ماشینم اونجا بود و باید زود ا.ت و میبردم بیمارستان
بعد از کلی دویدن بلاخره به عمارت سهون رسیدم
خواستم برم سمت ماشینم تا ا.ت و ببرم بیمارستان که..
سهون جلوی راهم و گرفت
سهون: ا.ت و بده من
-:ا.ت و هیچ وقت بهت نمیدم فهمیدی الآنم برو گمشو باید ببرمش بیمارستان
سهون: ببین ا.ت و میدی به من و خفه میشی
-:الان میخوای توی این وضع دعوا کنی هااا مگه نمیبینی داره میمیره
سهون: باشه باهات بحث نکنیم فقط...
نزاشتم حرفش و ادامه بده و در ماشین و باز کردم ا.ت و داخل ماشین گذاشتم و خودم از طرف دیگه پشت فرمون نشستم
و با سرعت زیاد به سمت بیمارستان روندم
انقدر سریع روندم که بعد از ۱۰ دقیقه رسیدیم بیمارستان
ا.ت و از ماشین بیرون آوردم و وارد بیمارستان شدم
-:یکی بیاد کمک همسرم داره میمیره (داد)
چند تا پرستار به سمتم اومدن و ا.ت و. روی برانکارد گذاشتن و بردنش توی یه اتاق
که بلافاصله مردی که به نظر میرسید دکتر باشه به سمتم اومد
دکی: میشه بگید چه اتفاقی برای بیمار افتاده
-: از یه دره افتاده پایین و چند ساعت زیر برف روی زمین مونده پاشم به شاخهی. درخت گیر کرده بود
دکی: شما همسر بیمارید
نمیدونستم چی بگم پس گفتم
-:.......
خودم و باهاش بالا بکشم
گوشیم و توی جیبم گذاشتم و سفت ا.ت و بغل کردم
-:یکم دیگه تحمل کن کوچولو از اینکه میریم بیرون
آروم و با احتیاط قدمام و روی سنگهای دره میزاشتم
کم کم داشتم به لبه ی دره نزدیک میشدم که پام لیز خورد و افتادم
ا.ت و محکم گرفتم که روی زمینی که پوشیده از برف بود فرود اومدم
گندش بزنن یکم دیگه میتونستم برسم بالا
حالا خوبه ا.ت چیزیش نشد
از بغلم درش آوردم یخ کرده بود و چشماش و بسته بود
ولی نبضش میزد و این خوب بود
بلند شدم و ا.ت و توی بغلم گرفتم
-:اشکالی نداره تا سه نشه بازی نشه
دوباره با قدمای آروم و محتاطانه شروع به بالا اومدن از اون دره کردم
ولی بازم نتونستم و از دره افتادم
احساس میکردم کمرم با یه افتادنِ دیگه میشکنه
ولی باز تسلیم نشدم و بلند شدم
نبض ا.ت کم کم داشت کُند میشد و این منو نگران تر میکرد
برای بار سوم با استفاده از سنگا بالا میرفتم حواسم بود که دوباره لیز نخورم و نیوفتم
ولی این بار تونستم و بلاخره از اون دره بالا اومدم
ا.ت و محکم بغل کردم و به سمت عمارت سهون شروع به دویدن کردم چون ماشینم اونجا بود و باید زود ا.ت و میبردم بیمارستان
بعد از کلی دویدن بلاخره به عمارت سهون رسیدم
خواستم برم سمت ماشینم تا ا.ت و ببرم بیمارستان که..
سهون جلوی راهم و گرفت
سهون: ا.ت و بده من
-:ا.ت و هیچ وقت بهت نمیدم فهمیدی الآنم برو گمشو باید ببرمش بیمارستان
سهون: ببین ا.ت و میدی به من و خفه میشی
-:الان میخوای توی این وضع دعوا کنی هااا مگه نمیبینی داره میمیره
سهون: باشه باهات بحث نکنیم فقط...
نزاشتم حرفش و ادامه بده و در ماشین و باز کردم ا.ت و داخل ماشین گذاشتم و خودم از طرف دیگه پشت فرمون نشستم
و با سرعت زیاد به سمت بیمارستان روندم
انقدر سریع روندم که بعد از ۱۰ دقیقه رسیدیم بیمارستان
ا.ت و از ماشین بیرون آوردم و وارد بیمارستان شدم
-:یکی بیاد کمک همسرم داره میمیره (داد)
چند تا پرستار به سمتم اومدن و ا.ت و. روی برانکارد گذاشتن و بردنش توی یه اتاق
که بلافاصله مردی که به نظر میرسید دکتر باشه به سمتم اومد
دکی: میشه بگید چه اتفاقی برای بیمار افتاده
-: از یه دره افتاده پایین و چند ساعت زیر برف روی زمین مونده پاشم به شاخهی. درخت گیر کرده بود
دکی: شما همسر بیمارید
نمیدونستم چی بگم پس گفتم
-:.......
- ۱۴.۸k
- ۰۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط