تو که رفتی نفسم بی تو غریبانه گرفت

تو که رفتی نفسم بی تو غریبانه گرفت
دلِ زارم قفسی شد که به غم خانه گرفت

تو که رفتی شب وروزم به همین خانه گذشت
مهِ شب پیش رخم غیرت مردانه گرفت

تو که رفتی همه مردم به دلم زخم زدند
زنفیرم دل هر دشمن و بیگانه گرفت

تو که بودی توبه کردم که به مِی لب نزنم
تو که رفتی هوسم باز به میخانه گرفت

تو که دیدی به برت شمع شدم تا بپری
تو تنت پیله صفت جرات پروانه گرفت

تو که دیدی به هوا پر زدن از شوق تو بود
چه کنم مرغ دل از خال لبت دانه گرفت
دیدگاه ها (۱)

با ارزشترین گنجینه های روی زمین انسان هایی هستندکه وقتی با ن...

هر نفس فریادیستکه در این خانه تو را می خواندتو که دنیای تمام...

بعضی از حرف ها را... قلب باید بگوید! بعضی از حرف...

چند لحظه ای با من بمان...           امشب دلم دیوانه است...  ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط