گفت هوا پس است

گفت هوا پس است
پرده را کنار میدهم
میبینم آفتاب وسط آسمان میدرخشد
دقیق تر نگاهش میکنم
چشمانش را میدزدد
میگویم هوای کدام آسمان را میگویی؟
این آسمان صاف است
از آسمان دلت چه خبر
قطره اشکی از گوشه چشمش می افتد
میلغزد روی گونه اش
میگوید بدجور هوای دلم پس است
گفتم کدام ابر سیاه سایه انداخته روی آسمان دلت
میگوید نپرس و از ابر چشمانش باران میبارد
در آغوش میگیرمش
در عالم رفاقت همین کار بهترین است
وقت دلتنگی رفیق،
در آغوش بگیری اش
که کمی آرام شود
طوفان به پا شده در دلش
دیدگاه ها (۱)

هیچ کس نمی‌دانستچه طعمی دارد "دوست داشتنت"مقصر من بودم..آنقد...

حرفم به دلم بماند و نشنیده ، برفتانداخت مرا به گریه، خندیده ...

چشم به راه جاده ایی هستم،که خالی از حضور توست به افق آمدنت ...

ما غفلت کردیم.درست همانجا که؛دستمان رفتپایمان رفتاما دل تمام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط