غریب آمده بودم غریب خواهم رفت

غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
نچیده سیب به رویای سیب خواهم رفت

میان بوسه طنابی به دار می بافند
به گونه با گل سرخ فریب خواهم رفت

صدای خواب براحساس شهر می پیچید
وگفت با دل من بی نصیب خواهم رفت

ومرگ سهم تمام حیات حـّوا بود
اسیردست رسوم عجیب خواهم رفت

به شوق باغ پراز یاس های شهرقدیم
ازاین بهاردروغین نجیب خواهم رفت

اگرچه گریه براین شهرجرم زندان داشت
میان همهمه های قریب خواهم رفت

زمان کوچ شد افسوس،دست من خالیست
غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
دیدگاه ها (۲)

سلامم می کنیمن ، عاشق و مبهوتبرای آن همه حرفیکه مانده توی ای...

من تورا میخواهم و یاد تو در من ماندنیستچشم تو چون شاه بیتی د...

اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورمحالا که سهم من نشدی کم بیاو...

بیا تا برج جانم را ،،، به قربانت فرو ریزمازاین بیشم اگرخواه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط