اورا
🔹 #او_را ... (۱۳)
خیلی وقت بود سراغ کتابخونم نرفته بودم
خاک گرفته بود !
یه کتاب برداشتم و نشستم پشت میز 📖
میخوندم ولی نمیخوندم !
میدیدم ولی نمیدیدم !
نیم ساعت بود که صفحه ی اول رو از بالا به پایین میخوندم و دوباره شروع میکردم
ولی هیچی نمیفهمیدم ...
اعصابم خورد شد و کتابو پرت کردم گوشه اتاق 😖
درونم داغ بود !
باید خنک میشدم !
داد زدم ...
بیشتر داد زدم ...
میخواستم هرچی انرژی تو وجودم هست خالی شه ...
میخواستم همه فکر و خیالا برن ...
💠 ادامه در وب #از_جنس_خاک :
az-jense-khak.blog.ir/post/رمان-او-را-قسمت-سیزدهم/
خیلی وقت بود سراغ کتابخونم نرفته بودم
خاک گرفته بود !
یه کتاب برداشتم و نشستم پشت میز 📖
میخوندم ولی نمیخوندم !
میدیدم ولی نمیدیدم !
نیم ساعت بود که صفحه ی اول رو از بالا به پایین میخوندم و دوباره شروع میکردم
ولی هیچی نمیفهمیدم ...
اعصابم خورد شد و کتابو پرت کردم گوشه اتاق 😖
درونم داغ بود !
باید خنک میشدم !
داد زدم ...
بیشتر داد زدم ...
میخواستم هرچی انرژی تو وجودم هست خالی شه ...
میخواستم همه فکر و خیالا برن ...
💠 ادامه در وب #از_جنس_خاک :
az-jense-khak.blog.ir/post/رمان-او-را-قسمت-سیزدهم/
- ۹۹۹
- ۰۵ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط