از بیابان های خشک و تشنه از هر سوی صد فرسنگ

از بیابان های خشک و تشنه از هر سوی صد فرسنگ


در غروبی ارغوانی رنگ


با نشانی های گنگ و دور


آمدم تا هفت سال از سر گذشتم را


بشنوم شاید


از اشارت های یک در


از نگاه ساکت یک پنجره یک شیشه یک دیوار


در حرم در کوچه در بازار


آمدم خود را مگر پیدا کنم

«فریدون مشیری»
دیدگاه ها (۱)

در پهنه دشت رهنوردی پیداستوندر پیِ آن قافله، گردی پیداستفریا...

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟داستان از میوه های سر به...

هزاردستانرضا تفنگچی: اومدی ، ما رو بی قرار کردی و رفتی ؟ما ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط