نظری شاها

نظری شاها
ز بصر تا چند گهر بارم
که مگر آید ز سفر یارم
غم دل تا کی نتوان گفتن
که ز هجر کیست گرفتارم
نه بهار آمد نه به سر شد دی
به فراق شه شده عمرم طی
ز غمش گریم فلکا تا کی
به کجا گردم به که رو آرم
نظری شاها به گدایت کن
به گدای خود تو عنایت کن
سوی خود او را تو هدایت کن
که ز غم نه روز و نه شب دارم
ز نظر هر چند نهانی تو
سزدم از غم برهانی تو
به کنار خود بنشانی تو
بنهی مرهم به دل زارم
زده نار هجر شرر در دل
شده کار دل ز غمت مشکل
من سرگردان شده پا در گل
بنما درمان دل بیمارم
نه مرا یاری نه مددکاری
که ز پای دل کشدم خاری
بکند احسان به گرفتاری
که کشد آخر غم بسیارم
نه مرا یارای غم حرمان
نه کسی دردم بکند درمان
بنما شاها نظر احسان
نگذاری زار در آزارم
بْری از حیران تو شها گر
سر نبُْرد حیران ز تو هرگز دل
سر آن دارم که تو را بینم سر
و جان آن گه به تو بسپارم

اشعار علامه فقید میرجهانی در فراق صاحب الزمان عج
دیدگاه ها (۵)

داستان_مهدویداستان‏های حدیثییکی از مؤمنین به نام أبومحمّد، ح...

حدیث_مهدویاحادیث عن الامام المهدی(عجله الله تعالی فرجه الشری...

الگوی بخشندگی کُنْ سَمْحاً وَ لا تَکُنْ مُبَذِّراً. (۱). ب...

مسخ شدن به دست علی (ع) از عمار یاسر نقل است که گفت، در مقاب...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط