با من با وچه ها دلواپس را
با من بيا كوچه هاي دلواپسي را
كوچه هايي كه روزي
ديوارهايش فرو خواهند ريخت.
و كودكان فقر؛ آرام مي گيرند
آغوش آوار را
با من بيا گريه هايم را
ديشب گريستم كودكي را كه
بر طبل بي عاري مي كوفت
و انگشتهايش
به ميهماني سرما آمده بود
و چشمهاي بي تابش ؛ در حسرت لقمه ي ناني
با من بيا دردواره ي كودكان فقر را
كه هر ساله و هر روز برپاست
در كوچه كوچه هاي دلواپسي
وجودم را دردي نهفته است
كه آشكار ميكند حضورش را در چشمهايم
كاش باراني بيايد
و بشويد رنج هاي
كوچه هاي دلواپسي را
كوچه هايي كه روزي
ديوارهايش فرو خواهند ريخت.
و كودكان فقر؛ آرام مي گيرند
آغوش آوار را
با من بيا گريه هايم را
ديشب گريستم كودكي را كه
بر طبل بي عاري مي كوفت
و انگشتهايش
به ميهماني سرما آمده بود
و چشمهاي بي تابش ؛ در حسرت لقمه ي ناني
با من بيا دردواره ي كودكان فقر را
كه هر ساله و هر روز برپاست
در كوچه كوچه هاي دلواپسي
وجودم را دردي نهفته است
كه آشكار ميكند حضورش را در چشمهايم
كاش باراني بيايد
و بشويد رنج هاي
كوچه هاي دلواپسي را
- ۱.۱k
- ۲۰ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط