اعصابم بهم ریخته بود طوری رفتار میکرد که انگار یه اسباب بازی رو ...

/ℛℐ𝒩𝒢 ℳ𝒜𝒮𝒦/
ᴾᵃʳᵗ ⁹
.
.
اعصابم بهم ریخته بود ، طوری رفتار میکرد که انگار یه اسباب بازی رو از مغازه خریده و حالا صاحبه اونه
ملودی : مگه من کالا‌اَم که متعلق به تو باشم مرتیکه
یکم بلند تر از چیزی که باید اینو گفتم
کوک : دیشب شرط بندی کردیم ، و تو برای من شدی ، تو باختی
بی اراده داد زدم
ملودی : باختم که باختم
اخمی کرد و چند قدم به سمتم اومد و تنها کاری که تونستم بکنم این بود که به عقب قدم برندارم . بهم که رسید بدون اینکه نگاهشو ازم بگیره دستش رو به سمت کلید اتاقم برد و سریع درش اورد و قبل از اینکه اعتراضی کنم نقابم از صورتم افتاد.. بازش کرده بود.. وقتی حواسمو به دستش سمته کلید دادم نقابم رو بازش کرده بود و حالا بی هیچ چیزی رو صورتم روبه‌روش بودم ، از حرکت ناگهانی‌ش چند قدمی عقب رفتم و یکی از دستام رو جلوی دهنم گرفتم . دستش که کلید توش بود رو سمت دستگیره برد و درحالی که میومد تو در رو بست و توی چند ثانیه در رو قفل کرد ، حتی فرصت نکردم با گلدون بزنم توی سرش یا هرکاری رو انجام بدم که باعث شه ولم کنه . اتاق توی تاریکی شب فرو رفته بود و تنها نور موجود چراغ خواب قرمزم بود که از شب قبل روشن بود . با قدم هایی محکم ولی آروم سمتم اومد و وقتی بهم رسید گفت
کوک : چند بار به سوالت جواب بدم . من همه‌چیز تورو میخوام ، بدنت ، روحت ، عشقت ، لبخندت ، لمس‌هات ، من تک تک مرتبط هات رو میخوام ، من تموم تورو میخوام
درحالی که صورتش توی پنج سانتی صورتم بود ادامه داد
کوک : تویِ تمومِ این سه سال و حتی قبل از اینکه تو به طور رسمی این ساختمون رو برای خودت کنی و مسابقه برقرار کنی ، تو تموم زمانی که تو داشتی بوکس یاد میگرفتی من از دور همراه تو بودم ، و من برای این لحظه جون کندم ، تلاش کردم تا بتونم از تو قوی تر بشم و تورو از تو ، ببرم
فاصله بین صورت و بدنمون رو با هر کلمه کمتر میکرد
کوک : من تموم این هفت سال منتظر این بودم که بیام و تورو برای خودم بردارم
کمی مکث کرد
کوک : میخوای بهم بگی از این باخت پشیمونی؟
تک خنده‌ای کرد
کوک : اما هرچی‌هم بشه من تورو پس نمیدم ، تو همه چیزت برایِ منه... من لایق این بردم
فاصله رو به صفر رسوند و لب هاش رو رویِ لب‌هام کوبید ، به دلیلی که خودم هم نمیدونستم جلوش رو نگرفتم، فقط گذاشتم هرکاری میخواد بکنه و اون ، شروع کرد به بوسیدنم ، یکی از دستاش رو پشت سرم گذاشت و دست دیگش رو از پشت زیر لباسم بردُ روی کمرم کشید . فقط میبوسید ، محکم و خیس ، لب هام رو به دندون میگرفت و با زبون گرمش جای جای دهنم رو مزه میکرد ، مک عمیقی به لب پایینم زد و پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند
کوک : با هیچی عوضت نمیکنم.. سال ها برایِ این بوسه ، برای این لمس ها ، برای زمانی برای گفتن اینها صبر کردم.. با هیچ چیزی عوضت نمیکنم.. هیچ چیزی
نفس‌هایِ گرمش رو توی صورتم پس زد و لب هام رو لمس نرمی کردو ادامه داد
کوک : حتی اگر تو هیچوقت نخوای پا به پای من ادامه بدی ، حتی اگر هیچوقت توی بوسه ها و رابطه همکاری نکنی ، من تورو ترک نمیکنم..
نمیدونستم چی باید گفت ، فقط سعی کردم بی‌‌پروا هرچیزی که به ذهنم میومد رو بگم
دیدگاه ها (۰)

/ℛℐ𝒩𝒢 ℳ𝒜𝒮𝒦/ᴾᵃʳᵗ ¹⁰..کامنتا

/ℛℐ𝒩𝒢 ℳ𝒜𝒮𝒦/ᴾᵃʳᵗ ¹¹..کامنتا

/ℛℐ𝒩𝒢 ℳ𝒜𝒮𝒦/ᴾᵃʳᵗ ⁸..چشمام به شدت سیاهی میرفت ، ضربه شدیدی بود...

/ℛℐ𝒩𝒢 ℳ𝒜𝒮𝒦/ᴾᵃʳᵗ ⁷..کل محوطه توی سکوتِ سنگینی رفت و حتی جیسون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط