دیوانه چو من باشد دیوانه آن چشمت

دیوانه چو من باشد دیوانهٔ آن چشمت

با این همه بی خوابی همراهِ با حسرت

چشمان تو را دیدم دست و دلِ من لرزید

با این همه زیبایی در عالمی از تردید.

آشفته خیالم کرد دل خانه خرابم کرد

از بودن من بی تو اینگونه خرابم کرد


بگذار بِگیرَم من دَستانِ پُر از مهرت

با بوسه ای از اِحساس

همراهِ با لذّت.

بگذار بِگِریَم من

از بودن من بی تو از بودن تو بی من

از این همه شیدایی در این شب نا ایمن

بگذار دو چشمت را آرام بگیرم من

در مردُمَکِ چشمت آرام بمیرم من.
دیدگاه ها (۲)

دلم حال خوب می خواهد! خسته ام از نگرانى ها و مشکلاتى کہ شب...

به دو چشمی که مرا کرده گرفتار قسم و نگاهی که به عشقت شده بیم...

اندر احوالات لیست بلاک شده های بنده

باورش کردم،وجودش را،صداقت در پس چشمانش را،دلم قرص وجودش شدکم...

فرزانه صیاد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط