جیمین فیک زندگی پارت ۱۹#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۹#

ویو جیمین

رسیدیم عمارت خیلی بزرگه که کلی مافیا اونجا بودن و خیلی هاشون با دوست دخترشون بودن . رفتم تو که دیدم یه مرد اومد سمت ات

نامجون :به ات خانم چه خبرا خوبی

ات :خوبم مرسی تو خوبی زنت خوبه (ببخشید من خیلی معاشرتم خوب نیست و خیلی نمیدونم چی بنویسم به بزرگواری خودتون ببخشید )

نامجون : ایشونرو معرفی نمیکنی

ات : بله ایشون دوست پسر بنده هستن

جیمین : خوشبختم جناب


نامجون: او راحت باش من مثل برادرت بدون اسمم نامجونه

دست دادن

نامجون رو به ات : همه چی اوکیه

ات :اره احتمالا میادش

نامجون :پس همه چی طبق نقشه پیش میره

ات :اره فقط باید منتظر باشیم که بیاد . افراد امادن

نامجون : اره ، حالا بیا بریم بشینیم

نمیدونستم که راجب چی حرف میزدن . انگار منتظر کسی بودن . رفتیم داخل و نشستیم. ات و نامجون همش به اطراف نگاه میکردن و تک تک ادم ها رو بررسی میکردن . حتی موقع رقص هم ات حواسش به اطراف بود . ازشون هم پرسیدم اما گفتن که چیزی نیست اما بود . بعد از اتمام مهمونی چهرشون انگار شکست خورده بود یا شاید به خاطر خستگی بود .

ات :چرا نبود؟

نامجون : فکر کنم به خاطر پدرش بود

ات :باشه . فردا میبینمت

تا برگشت به خونه حرفی نمیزد انگار اعصبانی بود

جیمین :میگم نامجون کیه ؟

ات :دوستمه (سرد)

جیمین :اها .....

میدونم خوب نشد اما امید وارم خوشتون بیاد و حمایت کنید و ببخشید اگه دیر شد
دیدگاه ها (۸)

جیمین فیک زندگی پارت ۲۰#

جیمین فیک زندگی پارت ۲۱#

جیمین فیک زندگی ادامه پارت ۱۸#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۸#

پارت ۴۹ویو صبح ات: جیمین..... درد..... جیمین: عوممم چی شوده ...

جیمین فیک زندگی پارت ۴۳#

جیمین فیک زندگی پارت ۷۶#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط