جعبه ی تو کشو میترا داور
جعبه ی تو کشو … میترا داور
بلیط هایی که ماموران قطار سوراخش کرده بودند و عکس دست جمعی هم کلاسی هایم پشت گیشه قطار …. همه ی آ نها را گذاشته بودم توی جعبه ای کوچک که کاهی رنگ بود ، جعبه تو کشوی میز آرایشم قرار داشت به همراه دو بلیط سوراخ نشده که زیر کاغذ اصلی جعبه بود .
پشت پنجره ایستاده بودم ؛ پل ورسک و انبوه درخت ها … هر ساعتی از روز رنگی داشت پل ورسک ؛ مه خاکستری پل را پوشانده بود ، و سرمای کدوگ … خانه هایی روی بلندی و خانه هایی در ته دره … برگ هایی سبز و نارنجی … و صدای قطاری که بی سرنشین دور می شد .
بلیط هایی که ماموران قطار سوراخش کرده بودند و عکس دست جمعی هم کلاسی هایم پشت گیشه قطار …. همه ی آ نها را گذاشته بودم توی جعبه ای کوچک که کاهی رنگ بود ، جعبه تو کشوی میز آرایشم قرار داشت به همراه دو بلیط سوراخ نشده که زیر کاغذ اصلی جعبه بود .
پشت پنجره ایستاده بودم ؛ پل ورسک و انبوه درخت ها … هر ساعتی از روز رنگی داشت پل ورسک ؛ مه خاکستری پل را پوشانده بود ، و سرمای کدوگ … خانه هایی روی بلندی و خانه هایی در ته دره … برگ هایی سبز و نارنجی … و صدای قطاری که بی سرنشین دور می شد .
- ۶۳
- ۲۸ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط