مادر

"مادر"

با هر چَکی که خوردم
یک تارِ موی مادر سفید شد
و پدر
سیگارِ دیگری گیراند برای خود.

دانستم اگر روزی
جهانی شایسته ی انسان بسازیم هم
دیگر نه موی مادر سیاه می شود
و نه سُرفه های پدر
آرام می گیرند.

یغما گلرویی / از شعر بلندِ از سرگذشته ها
دیدگاه ها (۱۰)

. حسرت پرتاب از این سوی دیوار هجوم حجم آفت در زخم های نافذ ...

* حالِ من را کسی نمی فهمدجز همین چند پاکت سیگارمانده ام با ج...

بارها دیده شده همراهان ما پیراهن عثمانی را برداشته و می چرخا...

پارت هفتم: داستان از دیدگاه یونگی: در این چند روز هر وقت تنه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط